میم حجری
الف
اگه حقیقت عینی است
پس تعریف حقیقت ذهنی چیست؟
۱
مفهوم حقیقت عینی
از ولادیمیر لنین است
که احتمالا در چالش نظری با طرفداران امپیریوکریتیسیسم
مطرح کرده است.
۲
مثال:
جوشش آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد
یک حقیقت عینی است.
۳
عینی و یا اوبژکتیو
به چیزی اطلاق می شود که بستگی به بود و نبود و میل و هوس و ضرر و نفع حسن و حسین ندارد.
۴
میلیون ها سال قبل از پیدایش بشر
چنین بوده است
۵
حقیقت
اما
به
انعکاس تقریبا درست واقعیت عینی در آیینه ضمیر ما هم اطلاق می شود:
مثال:
زمین سیاره ای است که دور خورشید می چرخد.
این واقعیت امر
حقیقی
است
به همین دلیل حقیقت امری است.
مثال دیگر:
زمین سیاره ای از الماس است.
این واقعیت امر اما انعکاس درست زمین در آیینه ذهن ما نیست.
یعنی نمی تواند حقیقتی باشد و حقیقت امری تلقی شود.
۶
منظور لنین این است که حقیقت
عینیت
دارد.
۷
یعنی سوبژکتیو نیست.
دلبخواهی نیست.
شخصی و فردی و مصلحتی نیست.
ب
ثانیا اگر حقیقت توسط سوبژکت تعیین میشود ،
با توجه به خصلت طبقاتی افراد
تعدد حقایق پیش می اید
۱
حقیقت توسط سوبژکت
کشف می شود و یا کتمان و انکار می شود.
تعیین نمی شود.
۲
عینیت حقیقت
به همین معنی است.
۳
حقیقت
مستقل از ما وجود دارد.
هنر
کشف حقیقت است
شق القمر
جرئت و جسارت مدنی لازم
برای اعلام و ابلاغ حقیقت و حراست از حریم حقیقت است.
۴
کشف حقیقت کار هر کس نیست.
۵
چون حقیقت چه بسا با منافع طبقاتی کسی در تضاد است.
به همین دلیل خیلی ها اصلا نمی توانند حقیقت عینی را کشف کنند.
۶
برای اینکه انعکاس واقعیت عینی از فیلترها و صافی های طبقاتی عبور می کند و به ضمیر ما می رسد.
۷
دلیل خطای خطیر سران حزب توده
و
انقلابی تصور کردن ارتجاع
احتمالا
همین فیلترهای طبقاتی بوده اند.
۸
حقیقت
به
دلیل عینیتش
واحد است و نه متعدد.
آب تحت فشار جو فقط در ۱۰۰ درجه می جوشد.
پ
سوال ان است با چه معیاری حکم حقیقی تمییز داده میشود
۱
معیار تمیز حقیقت از باطل
پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش، عمل) است
این یکی از کشفیات مهم کارکس است.
خواجه شیراز هم می دانست:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر چه در ان غش باشد.
۲
برای کسب یقین در صحت دمای جوش اب می توان آن را در اقصا نقاط جهان تحت فشار جو حرارت داد.
۳
برای اثبات بطلان نظر مثلا حزب توده راجع به ارتجاع حاکم
می توان پراتیک این اجامر را در نظر گرفت.
که
جامعه
را
به
طویله و تیمارستان و ج. خانه
تبدیل کرده اند.
ت
چرا موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی نمیتواند حقیقی باشد؟
۱
موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی
زمانی انقلابی بوده است
یعنی حقیقت عینی با منافع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی مطابقت داشته است
۲
کی؟
۳
زمانی که اشرافیت فئودال و روحانی
سوبژکت تاریخ
بوده است.
۴
یعنی
در
گذار از فرماسیون برده داری به فرماسیون فئودالی
۵
بعد
موضع طبقاتی بورژوازی
انقلابی گشته و موضع طبقاتی اشرافیت فئودال و روحانی ارتجاعی
۶
در نتیجه
اشرافیت فئودال و روحانی سابقا انقلابی و قادر به کشف حقیقت عینی
سلب سوبژکتیویته
شده است
یعنی جای خود را به سوبژکت جدید تاریخ
یعنی به بورژوازی داده است
۷
بورژوازی انقلابی آغازین
مدافع حقیقت عینی بوده است.
۸
اکنون بورژوازی سلب سوبژکتیویته شده است
و
سوبژکت تاریخ
پرولتاریا ست
۹
پراتیک هم دال بر این حقیقت امر است:
بورژوازی اکنون مبلغ خرافه و خریت و خردستیزی است و نه مدافع حقیقت عینی
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر