پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
فصل هشتم
بخش دوم
۴۹
· و در رابطه با «دعوا بر سر آته ئیسم (الحاد)»، فیشته می پرسد:
· «اکنون فلسفه چه باید بکند و تجهیز وسواسمند فلسفه برای چیست، وقتی قرار بر این باشد که فلسفه حرف جدیدی برای گفتن راجع به زندگی نداشته باشد؟
· یعنی وقتی که فلسفه نتواند حتی ابزاری تشکیل دهد.
· یعنی فقط آموزه علم باشد و نه به هیچوجه، مکتب علم؟»
۵۰
· فیشته در پاسخ به پرسش خود، می نویسد:
· «فاید اصلی فلسفه، منفی و انتقادی است.
· فاید اصلی فلسفه، به طور باواسطه این است که شناخت فلسفی تا چه حدی با شناخت زندگی به وحدت می رسد.
۵۱
· فلسفه اما ضمنا فایده ای مثبت هم دارد:
· فلسفه عملا به طرز بی واسطه و مستقیما، به لحاظ پداگوژیکی به معنی وسیع کلمه از اهمیت وافری برخوردار است.
· از انجا که فلسفه درک کل بشر را می آموزد، بنا بر عالی ترین دلایل نشان می دهد که چگونه می توان به تربیت بشریت پرداخت، تا مواضع اخلاقی و مذهبی در ابنای بشر مداومت پایدار کسب کند و رفته رفته عمومیت و عامیت یابد.
۵۲
· تأثیر و نفوذ فلسفه بر موضعگیری قلبی عمیق نوع بشر به طور کلی را می توان در این دید که فلسفه به ابنای بشر قوت، شهامت و اعتماد به نفس اعطا می کند.
· آن سان ابنای بشر را روی پای خود می ایستاند تا بتوانند خود سازنده تمامت سرنوشت خود باشند.»
· (فیشته، «مجموعه آثار»، جلد ۵، ص ۳۴۴)
۵۳
· این درک فیشته از فلسفه به مثابه رشته ای علمی که به تعهدات عملی عالی رهنمون می شود، از گرایش غول آسای فیشته به این حقیقت امر حکایت دارد که او «مقام بشریت را در پرداخت با اعمال خویش می داند.»
۵۴
· به همانسان که در سنین جوانی به نامزدش نوشته است:
· «من پروژه های بزرگ شعله وری دارم.
· اما نه برای خویشتن خویش.
· فخر و غرور من بر این است که مقام خود را در بشریت، با اعمال خود، در وجود فراتر از ابدیت خود، برای بشریت بپردازم و با پیگیری کل جهان فکری پیوند دهم.
· بی اعتنا به اینکه کسی از کردوکار من باخبر بشود و یا نشود.
· مهم
· نه من و نام من.
· بلکه خود کردوکار است.»
· (فیشته، «مجموعه آثار»، جلد ۱، ص ۲۶۶)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر