میازار عامی به یک خردله
که سلطان شبان است و عامی گله
معنی تحت اللفظی:
توده را به اندازه خردلکی حتی آزار مده.
برای اینکه سلاطین شبانند و توده، گله است.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
از
سویی
به
شکل دیالک تیک سلطان و عامی
و
از
سوی دیگر
به
شکل دیالک تیک شبان و گله
بسط و تعمیم می دهد
که
مبتنی بر تئوری «شبان ـ گله ـ گرگ»
است.
سعدی
از
تئوری «شبان ـ گله ـ گرگ»
وحدت دوستانه و مبتنی بر مهر و محبت شبان و گله می سازد.
آنسان که تضاد آشتی ناپذیر طبقه حاکمه (سلطان) و توده
به
درجه تضاد آشتی پذیر شبان و گله
تنزل می یابد.
اما کمتر کسی به اندازه خود سعدی
تئوری «شبان ـ گله ـ گرگ»
را
دچار مشکلات لاینحل می سازد.
او
از
سوئی
اعلام می کند که بنا بر مشیت الهی «خسرو دادگر و بیدادگر» روی کار می آید
و
از
سوی دیگر،
بی اعتنا به اراده الهی،
سلطان را به دادگری و شبانی
فرا می خواند.
کسی نیست بپرسد که اگر خواست خدا بوده که پادشاه ستمگر روی کار آید و ستم کند،
او در این میان چه کاره است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر