۱۳۹۹ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۸۸)

 


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)
 
حکایت دهم

 

۱

 به بیت شعر نظر در به افتاد خویش

گرفتند هریک، یکی راه پیش:

 

یکی عدل، تا نام نیکو برد

یکی ظلم،  تا مال گرد آورد.

 

سعدی

در

رابطه با منشاء ثروت

سر در گم

است.

 

سعدی

نظر ثابت روشنی در رابطه با منشاء ثروت ندارد.

 

سعدی

از

سویی

ادعا می کند که ثروت خدا دادی است:

خدا

ثروت

را

گنج

را

به

خوانین و سلاطین انگل و مفتخور فئودالی می دهد.

 

اکنون

ادعا می کند که طرز و طریق تکثیر ثروت

ستم پیشگی ثروتمند است.

 

این نظر سعدی

حقیقی

است:

ثروت نتیجه استثمار توده مولد و زحمتکش

است.

 

کسی با کار کمرشکن نمی تواند میلیونر شود.

 

اشعار و آثار سعدی

اما

سرشته به ایده ئولوژی فئودالی اند.

سعدی ایده ئولوگ ارگانیک طبقه حاکمه بنده دار و فئودال

است.

 

به

همین دلیل

به

نیت عوام فریبی

 در این بیت شعر،

  اعضای طبقه حاکمه

را

نه

به

مثابه اعضای کل واحدی،

بلکه

به

مثابه دیالک تیک دادگر و بیدادگر

قلمداد می کند.

 

خواننده و شنونده این ابیات شعر سعدی

اعضای طبقات حاکمه طوایل طبقاتی

را

نه

مثابه اعضای طبقات ستمگر و استثمارگر

بلکه

به

مثابه افراد دادگر و بیدادگر

تصور می کند

و

عملا

به

لحاظ ایده ئولوژیکی

مسموم می شود.

خرفت و خر می شود.

 

سعدی

ضمنا

طرز و طریق تشکیل گنج بی حد و مرز پادشاه

را

مسکوت می گذارد.

 

یعنی

پادشاه

را

و

طبقه حاکمه

را

به

آب زمزم می شوید و مطهرتر از ماتحت مرتضی مطهری و توله اش می سازد.

 

یکی عدل، تا نام نیکو برد.

یکی ظلم،  تا مال گرد آورد.

 

سعدی

نماینده نمونه وار پراگماتیسم در قرون وسطای ایران

است:

 

داد و بیداد در این حکایت شیخ شیراز

به

 نیتی پراگماتیستی

یعنی

 به قصد سودجوئی

صورت می گیرند:

داد

 به

 نیت کسب آوازه و نام

صورت می گیرد،

که

 خود دیالک تیک سود مادی و سود معنوی

(سعادت دنیوی و اخروی)

است

 و

بیداد

به

 نیت تکثیر ثروت

صورت می گیرد،

که

به نوبه خود

دیالک تیک سود دنیوی و سود اخروی

است.

 

چون

بهشت در جامعه ـ تئوری سعدی

زیر پای متمولین

است.

 

دیالک تیک نام و ننگ،

 یکی دیگر از تئوری های مرکزی و اساسی در فلسفه سعدی است،

که

در

 فلسفه حافظ

 ـ حداقل برای عوامفریبی ـ 

دور انداخته می شود:

 

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

 

معنی تحت اللفظی:

اگر مرید مکتب عشق هستی،

از

بدنامی هراسی نداشته باش.

برای اینکه شیخ صنعان برای دریافت می، خرقه اش را نزد می فروش گرو می گذاشت.

 

حافظ

عملا

به

فلسفه سعدی

آفتابه برمی دارد.

 

یعنی

مهم ترین معیار و فرمان اخلاقی سعدی  (و حتی فردوسی)

را

به

بهانه پیروی از مکتب عشق

بی اعتبار می سازد

و

به

اشاعه نیهلیسم اخلاقی (اخلاق ستیزی)

مبادرت می ورزد.

 

یکی از دلایل علاقه نیچه کثافت (لاشخور فاشیسم) و طلاب حوزه های لواطیه به خواجه

همین نیهلیسم اخلاقی و خردسیتزی خواجه است.

 

از ننگ، چه گوئی، که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی، که مرا ننگ ز نام است.

 

معنی تحت اللفظی:

برای من

ننگ

به

معنی نام

است

و

نام

به

معنی ننگ.

 

این به معنی وارونه سازی دیالک تیک نام و ننگ سعدی و فردوسی

است.

 

سؤال

این است

 که

 خواجه برای دعوت به کار خیر و حمایت از مستمندان

به

عوض کسب نام نیک

چه ترفندی

پیشنهاد کرده است؟

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر