جمعبندی
از
مسعود بهبودی
درنگی در درک بند تنبانی از مقوله برابری
حریف
خوش هوای سالمی دارد دیار نیستی
ساکنانش جمله یکتا پیرهن خوابیده اند ! ( ؟ )
معنی تحت اللفظی:
خوش به حال مردگان
که کفن پوشند و برابرند.
۱
این درک از برابری
از
سویی نشانه فقر مادی و سطح فوق العاده نازل توسعه نیروهای مولده در جامعه مربوطه است
مدعیان کمونیسم خرکی مثلا در کره شمالی و غیره
از این درک از برابری
برای عوام فریبی استفاده کرده اند.
۲
این درک از برابری
از
سوی دیگر
نشانه ذلت فکری (فقر فلسفی) است.
۳
بدین طریق
جامعه ایدئال
به
قوطی کبریت
شباهت پیدا می کند
چون همه چوب های قوطی «یکتا پیرهن» اند و برابرند.
۴
برابری
از دید پرولتاریا اما نه برابری سطحی و صوری و ظاهری و نمودین و نمایشی و بند تنبانی و بیهوده و توخالی
بلکه بلکه برابری ماهوی، حقیقی، نوعی و جامعتی است.
۵
در جامعه کمونیستی
همه اعضای جامعه
قانونا
مالکان برابر حقوق همه وسایل اساسی تولید (کارخانجات، اراضی کشت، مزارع و مراتع و منابع و مستغلات و بانک ها و بیمارستان ها و آموزشگاهها و غیره) می شوند.
۶
در نتیجه بهانه ای عینی و واقعی و مادی و اقتصادی
برای برتری کسی بر دیگری
باقی نمی ماند.
۷
تنها فرق فی مابین بین اعضای جامعه
تقسیم جامعتی کار می ماند:
یکی کشاورزی می کند و دیگر کارگری
یکی رختشویی می کند و دیگر ظرف شویی
یکی تدریس می کند و دیگری تحصیل
یکی معمار است و دیگری نجار
...
و
همه
بی اعتنا به تفاوت های تصادفی
مثلا جنسیتی و جغرافیایی و زبانی و غیره
برابر محسوب می شوند و عزت مند
درنگی در مرگ ستایی به نیت مرده ستایی و زنده ستیزی
نادر
همیشه از خط های قرمز عبور می کنم
تو به من شلیک می کنی
همیشه فکر می کنی که مرده ام
به سرم تیر خلاص می زنی و می رقصی
احمق
من که می میرم
نمی میرم
تکثیر می شوم
تو این پدیده را نمی شناسی
یاغی که عاشق شد
نمی میرد
۱
این شعر نادر
به معنی وارونه سازی دوئالیسم بقا و فنا ست.
همان خرافه آخوند پرویز پویان دیوانه و خر پرور است:
رد تئوری بقا
ست.
۲
این شعر نادر
به معنی زنده جا زدن مرده است.
۳
این
به همین دلیل
به
معنی انکار واقعیت عینی است.
۴
این
به معنی انکار مرگ همنوعی است.
همنوعی که طبقه حاکمه او را مانعی بر سر راه منافع خود دانسته و کشته است.
۵
دلیل زنده جا زدن مرده
نه
دلیلی واقعی و عقلی و علمی و عینی
بلکه
دلیلی غیرواقعی، غیرعقلی و غیرعلمی و سوبژکتیو است.
۶
منظور شاعر این است که مرده به سرمشق این و آن مبدل می شود و راهش ادامه می یابد.
بی اعتنا حتی به صحت و سقم راه مرده.
۷
در این خرافه
کیش مذهبی شهادت
نمایندگی می شود.
حق با کسی است که در راه عقیده اش مرده است
امام حسین برده دار و خسرو گل سرخ دار
۸
در این شعر نادر
نیهلیسم تبلیغ می شود.
۹
در این شعر نادر
کیش شهادت و شخصیت (تئوری فاشیستی و فوندامنتالیستی نخبگان)
به ترفند تحقیر حیات و شخصیت
تبلیغ می شود.
۱۰
کسب و کار فاشیسم، نازیسم و فوندامنتالیسم همین است:
شاهد جا زدن شهید.
ورجاوند جا زدن مرده
۱۱
ساعدی اثری تحت عنوان ۵ نمایشنانه انقلاب مشروطه دارد
که
حریف محکوم به مرگ
از دست جلاد می گریزد و به حرم امام زاده ای پناه می برد.
گفت و گوی جلاد نالان با شهید فراری از تیغ جلاد
شنیدنی است:
جلاد هم همین حرف های نادر را به حریف می زند:
از تکثیر او شعر می سراید تا خرش کند و تنش را از شر سرش خلاص سازد.
جواب حریف متواری از تیغ جلاد
شنیدنی است.
فرمول بندی گوهر مراد اما بی ادبانه است.
«آره.
تو می خواهی مرا خر کنی
تا
فدای ک. خر شوم.»
(نقل به مضمون)
۱۲
حریفی پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر
فوندامنتالیسم را نیهلیسم ماسک دار
قلمداد کرده است.
۱۳
چپ طویله جماران
نه
چپ مارکسیستی
بلکه
چپ فاشیستی است
درنگی در دلیل فروپاشی برج های دوقولوی نیویورک (۱۱ سپتامبر)
۱
فیزیک
به تنهایی
نمی تواند
فروپاشی برج های دوقلو را درک کند و توضیح دهد.
۲
برای درک و توضیح دلیل فروپاشی برج های دوقلوی نیویورک
باید
شیمی دانست.
۳
با ورود هر هواپیما به هر برج
چندین تن آلومینیوم در شعله های بنزین
ذوب می شود.
۴
آلومینیوم
فی نفسه
در چنین شرایطی
به
بمبی مهیب و مرخب مبدل می شود.
۵
گزارشات آتش نشان ها نیز
مبنی بر انفجار بمب بوده است.
۶
همین انفجارات مهیب مخرب
در
کارخانجات تولید آلومینیوم نیز رخ داده اند و کارخانجات تار و مار ساخته اند.
۷
معماران برج ها
کلیه احتمالات را
حتی اصابت هواپیما را
محاسبه کرده بودند
۸
ولی به سبب فقر علمی - شیمی
از این حقیقت امر غافل مانده بودند.
درنگی در تضاد طرز تفکر مفهومی با واژه بازی
مش فرانسیس
ما فقط جملات اول لیلا را مورد تأمل قرار داده ایم:
سکوت این کودکان سرشار از ناگفته ها ست
فقط همین یک صحنه کافی است که این جهان به شدت ستمگرانه و استثمارگرانه سرمایه داری را زیر و رو کرد و جامعه و جهانی را ساخت که هیچ کودکی در آن گرسنه نباشد.
۱
اولا جهان سرمایه داری
سوبژکت نیست
فاعل نیست
تا دادگر و یا ستمگر باشد
۲
بورژوازی
می تواند دادگر و یا ستمگر باشد
طبقات حاکمه
می توانند دادگر و ستمگر باشند.
۳
مثلا
اشرافیت برده دار و فئودال و بورژوازی (طبقه سرما داران) می توانند دادگر و یا ستمگرباشند.
۴
برده داری و فئودالیسم و کاپیتالیسم
فرماسیون های اقتصادی اند و نه سوبزکت دادگر و یا ستمگر.
۵
واژه بازی با طرز تفکر مفهومی تفاوت دارد.
۶
واژه باز
به محتوای مفهومی و واقعی و حقیقی واژه های خود
اعتنایی ندارد.
شر و ور و هارت و پورت و چرت و پرت می بافد.
۷
علاوه بر اینها
با هر کس و هر چیز
از مواضع طبقاتی مختلف می توان موافق و یا مخالف بود.
۸
مخالفت روحانیت کثافت با فرماسیون سرمایه داری و بورژوازی مدرن برخاسته از انقلاب سفید از موضع ارتجاعی بوده است
از موضع اشرافیت فئودال و روحانی بوده است.
۹
هر مخالف فرماسیون سرمایه داری و بورژوازی
حتما نباید مترقی تر از آن باشد و خلقی باشد.
۱۰
مهم تر از همه
دفاع از حقیقت عینی است و نه عوام فریبی به مدد هارت و پورت
۱۱
شما تحلیل ما را بخوانید و اگر سواد خواندن و نوشتن داشتید
هر جمله ما را که باطل می دانید
ذکر کنید و بطلانش را استدلال و اثبات کنید تا ما هم از شما چیزی بیاموزیم.
۱۲
لطفا خر پروری نکنید
ما دیری است که از خریت مرده ایم و سگ گشته ایم.
۱۳
ما هنوز شعر لیلا را تحلیل نکرده ایم.
۱۴
مارکوت بیگل و احمد شاملو که ضد سرمایه داری و ضد امپریالیست نیستند.
سؤال این است که چیستند؟
درنگی در خاطرات سیاستمداران بازنشسته
ﺳﻔﯿﺮ انگلستان ، ﻗﺘﻞ ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ امیرکبیر ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ «ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ» ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿ ﮑﻨﺪ:
الف
ﻗﺎﺋﻢﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯾﻢ.
۱
این جمله سفیر خاطره نویس بیسواد و بی شعور انگلیس به چه معنی است؟
۲
این جمله
قبل از همه بدان معنی است که سکنه ایران
به
غیر از امیر کبیر
همه از دم
وطن فروش بوده اند.
۳
سؤال فقط این است که چگونه می توان به این نظر قطعی رسید؟
۴
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش باید با دیالک تیک طبقه حاکمه و توده آشنا بود.
۵
اعضای طبقات حاکمه
چه ملی و چه بین المللی
چه سفیر امپریالیسم انگلیس و چه مترجم و ناشر زباله های او
توده را آدم حتی حساب نمی کنند.
۶
صحت این نظر ما در جمله آخر خود سفیر تکرار و اثبات می شود:
«ﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﺑﺰﺭگﻣﺮﺩ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ.
ﺩﯾﺪﻡ که ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺴﺎﻥ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ نقل و نبات داده و کوچه ها را آذین بسته و ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﻠﺤﺪ ﺭﺍ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ!»
۷
این یعنی توده زحمت خر است و طبقه حاکمه انگل دیالک تیکی از اقلیت وطن پرست و اکثریت وطن فروش است
۸
مربی توده
اما
نسل اندر نسل
طبقه حاکمه است
۹
طبقه حاکمه
همه اهرم های فکری و فرهنگی و هنری و مذهبی را در انحصار خود دارد:
هم
توده را از سنین کودکی در کودکستان و دبستان و دبیرستان و دانشگاه و محل کار «تربیت» می کند
و
هم
لحظه به لحظه
از منابر مختلف (مطبوعات و کتب و قصه و شعر و اخبار و مواعظ و غیره) عرشاد و خرشاد می کند.
۱۰
یعنی
طبقه حاکمه
طبقه ای خر پرور است
و ملت در دست طبقه حاکمه
چه لائیک و چه روحانی
موم است.
۱۱
تنها راهی که برای خاتمه بخشیدن به این ذلت مادی و فکری باقی می ماند
توده فرمایی (دموکراسی) از طریق حذف طبقات حاکمه انگشت شمار انگل
است.
ب
ﻫﺮ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑه امیر کبیر ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ، ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩ.
۱
امیر کبیر هم باید خر ی بوده باشد
که
هم رشوه بگیرد
یعنی خود را رسوا کند
و هم رشوه را
نه به توده تهیدست
بلکه به ثروتمندترین عضو طبقه حاکمه بدهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر