۱۳۹۹ تیر ۲۷, جمعه

درنگی در شعری از فریدون مشیری تحت عنوان «مسافر» (۵)

 
 
فریدون مشیری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹)
 
درنگی 
از 
میم حجری
 
۱
کنار پنجره ای، چون مسافران دگر
به
 آنچه مهلت دیدار هست،
 می نگرم
 
به
 این طبیعت خاموش، کائنات، حیات
- که هیچ پرده ای از راز آن گشوده نشد -
 
به 
سرنوشت بشر
 
به
 این حکایت غمگین که «زندگی» نامند
 
به 
این هیاهوی دیوانه وار بر سر هیچ!
 
به
 بی پناهی انسان در این ستم بازار
 
به 
خانواده، 
 
به
 مادر، پدر، وطن، فرزند
 
به 
همرهان عزیزی که زودتر از ما
در آن کرانه بی انتها، 
پیاده شدند
فریدون مشیری
به
مثابه مسافر تماشاچی در قطار جهان،
به
سرنوشت بشر
می نگرد.
(می اندیشد.)
 
  اندیشیدن به سرنوشت بشر 
بدان معنی است 
که
جهان بینی مشیری
فاتالیستی
است. 
 
۲
به
 این حکایت غمگین که «زندگی» نامند
 
«زندگی»
به
نظر مشیری
حکایت غمگینی است.
 
۳
به 
این هیاهوی دیوانه وار بر سر هیچ!
 
زندگی 
ضمنا
هیاهوی جنون آمیزی بر سر هیچ و پوچ
است.
 
ما
علاوه بر فاتالیسم و دوئالیسم
با
نوعی نیهلیسم
در
جهان بینی مشیری
آشنا می شویم.
 
یکی از علل و دلایل مهم رفاقت مشیری با شهریار
همین فاتالیسم و دوئالیسم  و نیهلیسم
است
که
به
صورت فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم) بر اریکه قدرت خواهد نشست.

۴
به
 بی پناهی انسان در این ستم بازار
 
مشخصه مهم انسان در قاموس مشیری
بی پناهی در بازار ستم
است.
 
این اما بدان معنی است که زندگی ستمبازار است و نه هیاهویی بر سر هیچ.
 
در
ستمبازار
کالایی به نام ستم
داد و ستد می شود.
 
این بدان معنی است
که
زندگی
دوئالیسم داد و بیداد
است.
 
یعنی
مسافران قطار جهان
به
ستم فروش و ستم خر
طبقه بندی شده اند.
 
مشیری
اکنون
خواه و ناخواه
برای اعضای جامعه
اکتیویته و سوبژکتیویته (فعالیت و فاعلیت)
قایل می شود.
 
چون
خرید و فروش
نشانه نوعی فعالیت و فاعلیت است.
 
البته
ستم
در
قاموس مشیری
برای هیچ و پوچ است.
یعنی
بی محتوا و بی معنا و توخالی
است.
 
مشیری
اکنون
خود
را
به
مقام قدیسی
ارتقا می دهد
که
به
تحقیر ستمگران و ستمخران
می پردازد.
 
مشیری
به
مثابه مسافر در قطار جهان
بدین طریق
استثنائیت 
کسب می کند.
 
راوی بی طرف دیالک تیک ستم می شود.
یعنی
در
ستمبازار
نه
جزو ستمگران و یا ستم فروشان است و نه جزو ستمکشان و یا ستمخران.
 
۵
به 
خانواده، 
 
به
 مادر، پدر، وطن، فرزند
 
به 
همرهان عزیزی که زودتر از ما
در آن کرانه بی انتها، 
پیاده شدند
 
مشیری مسافر
ضمنا
به
خانواده و مادر و پدر و وطن و یاران مرده می اندیشد.
 
۶ 
به 
عشق، 
نور امیدی در این سیاهی ِ کور!
 
عشق
در
قاموس مشیری
نور امیدی در سیاهی کور کننده
است.
 
اکنون
دوئالیسم معروف مانی
تکرار می شود:
دوئالیسم ظلمت و نور.
 
دوئالیسم
در
فرهنگ های فلسفی
مانیگرایی
(مانیچه ئیسم)
نامیده می شود.
 
تنها چیزی 
که
برای مشیری
 امید انگیز است،
عشق است.
 
اما
منظور مشیری از عشق چیست
که
استثناء است.
 
۷
به 
دل، 
که 
با 
همه ناکامی و ملال و شکست
هزار آرزوی ناشکفته در او هست!
 
دل
یکی دیگر از موضوعات تفکر (تماشای) مشیری است.
 
دل
مخزن ملال و شکست و ناکامی
از
سویی
و
مخزن آمال تحقق نیافته 
از
سوی دیگر است.
 
سؤال این است که اگر زندگی هیاهویی برای هیچ و پوچ است،
اگر آدمی مسافر منفعلی بیش نیست،
پس
شکست و ملال و آرزو و آمال
برای چیست؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر