سهراب سپهری
حجم سبز
و پیامی در راه
۱
خواهم آمد،
گل یاسی به گدا خواهم داد.
پیام کذایی
که
قرار بود در راه باشد،
حاتم طایی
شده است.
حاتم طائی بزرگواری
که
به
عوص تکه نانی،
گل یاسی
به
گدا
می دهد
تا
گدا
شافش کند و از مرض کرونا نجات یابد.
تار و پود مغز علیل سهراب
به
خردستیزی
(ایراسیونالیسم)
سرشته است.
گدا
برای زنده ماندن
به
نان
نیاز دارد.
نیاز به یاس و چیزهای دیگر
پس از رفع نیازهای حیاتی ـ مماتی
احساس می شود.
به
قول دهاتی های خردمند دهات کاشان
گشنه
دین و ایمان ندارد.
۲
خواهم آمد،
گل یاسی به گدا خواهم داد.
رسالت ایده ئولوژیکی عرفان سهراب
پرت سازی حواس خلایق
و
حفظ وضع نکبت بار موجود
است.
سهراب
در
هپروت
سیر و سلوک می کند.
و گرنه هر روشنفکری که ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر دارد،
باید
به
وضعی بیندیشد
که
طویله طبقاتی
تغییر یابد
و
به
جامعه
تبدیل شود.
جامعه ای
که
اعضای آن
بی خانمان نشوند و به ذلت گدایی گرفتار نگردند.
سهراب
اما
مخالفتی با اختلافات طبقاتی تهوع آور در طویله ندارد.
شرم کردن
خصیصه ای انقلابی
است.
مرتجع خر و خردستیز،
عاجز از شرم کردن است.
۳
زن زیبای جذامی را،
گوشواره ای دیگر خواهم بخشید.
زن جذامی
به
دارو و درمان و نظافت و بهداشت
نیازمند است
و
نه
به
گوشواره.
زن جذامی و جامعه اش
پس از نجات از بیماری
به
فکر ظاهر زیبا خواهد افتاد
و
نه
قبل از آن.
۴
کور را خواهم گفت:
«چه تماشا دارد باغ!»
این جمله سهراب
قبل از آنکه به کوری کور، مربوط باشد،
به
خریت سهراب
مربوط می شود.
برای اینکه کور
فقط
به
لحاظ حس بینایی
با
خر تفاوت دارد.
کور
اولا
جای خالی حس بینایی و ارگان بینایی
را
با
تقویت و تکامل و دفونکسیونالیزاسیون اعضای حسی دیگر
پر می کند.
ثانیا
کور
و
حتی
خر
طراوت و زیبایی باغ
را
به
مدد اعضای حسی دیگر
احساس و استنباط و ادراک می کند.
کور
به
هارت و پورت سهراب خر و خردستیز
اصلا
نیاز ندارد.
ای بسا
کوران نابینا
که
تیزبین تر و تیزاندیش تر از خران «بینا» هستند.
۵
دوره گردی خواهم شد،
کوچه ها را خواهم گشت.
جار خواهم زد:
«آی، شبنم ، شبنم ، شبنم.»
سهراب
پس از کلی شق القمر
به
شبنم فروشی
خطر می کند و هنر می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر