سهراب سپهری
حجم سبز
و پیامی در راه
۱
رهزنان را خواهم گفت:
«کاروانی آمد
بارش لبخند!»
اگر به این شعر سهراب
دقت شود،
معلوم می شود که میان کلمات و جملات این شعر
پیوند معنوی و منطقی
وجود ندارد.
مثلا میان دخنرک بی پا بر روی پل
و
دشنام
رابطه معنوی و منطقی وجود ندارد.
زیبایی استه تیکی فرمال آن
به
دلیل وجود حروف مشترک «دال» و «پ» و «ر» در این کلمات است.
ضمنا
میان دخترک و دشنام و دیوار و رهزن و غیره
هم
به
همین سان.
می توان گفت
که
این شعر سهراب
(احتمالا بقیه اشعار او نیز)
تجسم پریشانفکری او ست.
درون آشفته سهراب
در
آیینه این شعر که آشفته بازاری است،
انعکاس تام و تمام یافته است.
۲
رهزنان را خواهم گفت:
«کاروانی آمد
بارش لبخند!»اگر میان این بند شعر و بند قبلی آن
هر چه دیوار،
از جا خواهم برکند.
پیوند معنوی و منطقی باشد،
به
معنی ریختن همه آب ها به آسیاب رهزنان و دزدان و مختلسان و مخلصان جماران
است.
دیوار که نباشد،
قتل و غارت و تجاوز و ترور و دزدی
مجاز خواهد بود.
نجفی جلاد و جانی و ج. کش
کجا ست؟
ولی
خدا را صد هزار شکر
که
چنین پیوندی در بین نیست.
۳
رهزنان را خواهم گفت:
«کاروانی آمد
بارش لبخند!»سهراب
به
راهزنان
هم
هدیه به درد نخوری
ارزانی می دارد.
کاروانی از لبخند
به
چه درد راهزنان خواهد خورد.
میان سید علی و سهراب
تجانس جدی جالبی هست:
پس از پیروزی عنگلاب اسلامی
بقالان جماران
به
هر کس که یک کیلو پنیر خرکی می خواست،
بالاجبار
یک بسته پفک نمکی هم می فروختند.
۴
ابر را،
پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد،
چشمان را با خورشید،
دل ها را با عشق ،
سایه ها را با آب،
شاخه ها را با باد
و
به هم خواهم پیوست،
خواب کودک را با زمزمه زنجره ها.
بین این دو بند شعر
استثنائا
رابطه دیالک تیکی فرمال (صوری) گسست و پیوست
برقرار است.
خیلی زیبا ست:
پاره کردن ابر و گره زدن چشم با خورشید (؟)، دل با عشق، سایه با آب (؟)، شاخه با باد و خواب کودک با زمزمه (؟) زنجره ها.
از این مرکبات سهراب
علاوه بر خردستیزی او،
طرز «تفکر» دوئالیستی او
عربده می کشد.
جای فریدون مشیری
خالی.
۵
ابر را،
پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد،
چشمان را با خورشید،
دل ها را با عشق ،
سایه ها را با آب،
شاخه ها را با باد
و
به هم خواهم پیوست،
خواب کودک را با زمزمه زنجره ها.
اگر
ابر پاره پاره شده باشد،
باید
فاتحه ای هم بر برف و باران
خوانده شود.
اگر چشم به خورشید گره زده شده باشد،
باید
فاتحه ای هم بر بینایی آن چشم خوانده شود.
پیوست دل با عشق
دال بر طرز «تفکر» دوئالیستی سهراب است.
صرفنظر از اینکه سهراب معنی دل را نمی داند،
عشق به مثابه چیزی مستقل و مجزا از دل تصور می شود.
در قاموس سهراب
عشق در کارگاه دل تشکیل نمی شود.
به
همین دلیل تق و لقی
سهراب میان عشق و دل
پل می زند.
راستی
عشق در قاموس سهراب حواس پرت چیست؟
گره زدن شاخه به باد
هم منطقی است و هم به لحاظ استه تیکی زیبا ست.
ولی
گره زدن سایه به آب
هم
غیرمنطقی و ضد عقلی است و هم بی ثمر و بی دلیل و بیهوده است.
سایه
را
بهتر می بود
اگر
به
مسافر خسته تشنه ای در بیابان سوزان
گره می زد.
زنجره که زمزمه نمی کند.
زیبایی فرمال این ترکیب
وجود حروف مشترک «ز» و «ه» در زنجره و زمزمه
است.
اما
از این بابت که کودک با شنیدن سمفوفی زنجره ها بهتر به خواب می رود،
منطقی و زیبا ست.
مفهوم «سمفونی حشرات»
از
میراث مفهومی ارجمند فروغ فیلسوف است.
مفهومی رئالیستی و راسیونالیستی است.
سهراب از فروغ هیچ چیز نیاموخته است.
محمد زهری
شعری هومانیستی راجع به رهزن دارد.
رهزن در آیینه ضمیر شاعر توده
در
انتظار کاروانی بارش نان
از
گرسنگی می میرد
و
طعمه کرکسان جماران و جمکران می شود.
یادش
به
یاد
باد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر