د
آنچه که به لحاظ ایده ئولوژیکی باطل،
در
ضمیر ما
تشکیل می شود،
نه
پیشاپیش
در
آیینه ضمیر ما،
بلکه در واقعیت عینی
«باطل»
است.
۱
حریف
چنان وانمود می کند
و
یا
از
فرط حواسپرتی
چنان خیال می کند
که
انگار
تصویر واقعیت عینی
(با هر کیفیتی)
قبل از انعکاس آن
مثلا
قبل از عکس اندازی اوبژکتیو واقعیت عینی در آیینه ضمیر
و
یا
قبل از عکس برداری اکتیو از واقعیت عینی
باید
در
ذهن و ضمیر ما
وجود داشته باشد.
۲
این برداشت حریف از انعکاس
به
دلیل عدم درک روند و روال دیالک تیکی بغرنج انعکاس است.
روی مفهوم انعکاس باید کار کرد.
۳
انعکاس واقعیت عینی
همانطور
که
ذکرش گذشت،
دو گونه
است:
الف
انعکاس عینی واقعیت عینی در آیینه ضمیر و ذخیره آن در اعماق حافظه
۱
در این نوع انعکاس واقعیت عینی
سوبژکت شناخت
مثلا حسن
چه بسا
روحش
حتی
از
انعکاس و محتوای معرفتی انعکاس
خبر ندارد.
۲
یعنی
واقعیت عینی
به طور اوبژکتیو (عینی) و خودپو (خود به خودی)
در آیینه ضمیر او منعکس می شود.
۳
مثال:
حریفی نقل می کند
که
رابطه سری همسرش با همکارش
به
طور عینی
در
آیینه ضمیرش منعکس شده بود و در اعماق حافظه اش ذخیره گشته بود
و خود او اصلا بدان وقوف حاصل نکرده بود.
تا
اینکه در حین خواب
همان انعکاس عینی و خودپوی رابطه سری آندو (به مثابه واقعیت عینی)
از
صراحت می گذرد
و
حریف
بدان
وقوف حاصل می کند.
۴
یکی از رهاوردهای رؤیا (خواب)
هم
همین پرده برداری از انعکاسات عینی
(سوبژکتیویزاسیون انعکاسات اوبژکتیو و خودپو)
است.
ب
انعکاس سوبژکتیو واقعیت عینی
۱
انعکاس سوبژکتیو واقعیت عینی
اولا
اکتیو
است
ثانیا
بخشا و یا عمدتا
آگاهانه
است.
۲
آگاهانه
به
معنی
صحت و حقیقت نتیجه انعکاس واقعیت عینی
نیست.
آگاهانه
به
معنی ضد خوپویانه
است.
به
معنی
انعکاس داوطلبانه و فعالانه واقعیت عینی
است.
۳
این نوع انعکاس
حاوی کیفیات و درجات حقیقت مختلف و متنوع است.
۴
مثال:
الف
درختی
در آیینه ضمیر شاعری منعکس می شود و به صورت شعر تبیین می یابد.
این یکی از فرم های هنری انعکاس سوبژکتیو واقعیت عینی
است
بی آنکه حقیقی باشد.
مراجعه کنید
به
غزل برای درخت
از
سیاوش کسرایی
تو قامت بلند تمنایی
ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
ب
همان درخت
می تواند در آیینه ضمیر نقاشی منعکس شود
و
به
صورت تابلوی نقاشی
تصور و تجسم و تصویر گردد.
اینهم یکی دیگر از فرم های انعکاس سوبژکتیو واقعیت عینی است
و
حقیقی نیست.
پ
همان درخت
می تواند در آیینه ضمیر میتولوگی و یا تئولوگی (اسطوره گرایی و یا فقیهی) منعکس شود
و
به
صورت مثلا اسطوره ای و یا آیه ای
تبیین یابد،
بی آنکه حقیقی باشد.
ت
همان درخت
می تواند در آیینه ضمیر بیولوگی (زیست شناسی) و یا دهقانی منعکس شود
و
به
صورت مثلا حکم علمی و یا ادعای معینی
تبیین یابد،
بی آنکه حقیقی باشد.
۵
حقیقت
در
کل
است
و
فقط
کل
می تواند حقیقی باشد.
۶
کل
اما
نه
موضوع شناخت هنری است،
نه
موضوع شناخت بیولوژیکی، پسیکولوژیکی و ساینتولوژیکی (ساینتیفیکی، علمی)،
بلکه موضوع شناخت فیلوسوفیکی ـ ساینتولوژیکی (فلسفی ـ علمی) (ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی) است.
موضوع شناخت میتولوژیکی و تئولوژیکی
نیز
کل است
ولی
ایندو فرم شناخت
نه
علمی
بلکه
خیالی و خرافی اند.
۷
فقط موضوع فلسفه علمی
کل
است.
فلسفه علمی
است
که
شناخت کلیه فرم های علمی شناخت
را
مثلا
شناخت فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی، میکروبیولوژیکی، بیوشیمیایی و ...
را
مورد تجرید قرار می دهد
و
به
شناخت کل
یعنی
به
شناخت حقیقت عینی
نایل می آید.
حقیقت عینی ئی
که
در
کل
آشیان دارد.
۸
بنابرین
هر
شناخت غیر فلسفی ـ علمی
(غیر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی)
غیرحقیقی
است.
یعنی
یا
باطل
است
و
یا
حقیقی نیمبند و مثله و مخدوشی
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر