بس نقش ها زدند
ولی
روز آزمون
یک از هزارشان
نشد
آن بی نظیر ما
درنگی
از
میمحا نجار
"انقلاب اسلامی" یا «انقلاب دمکراتیک» یک فریب بزرگ تاریخی!
بهرام دانش
ولی
روز آزمون
یک از هزارشان
نشد
آن بی نظیر ما
درنگی
از
میمحا نجار
"انقلاب اسلامی" یا «انقلاب دمکراتیک» یک فریب بزرگ تاریخی!
بهرام دانش
اما
روشنفکران و نیروهای چپ
پس از بهمن ۵۷
چه مواضعی را در قبال "انقلاب"
اسلامی و رژیم اسلامی اتخاذ کردند؟
بسیاری از آنان همانهائی بودند که
ناگهان برای میوه چینی از اروپا و آمریکا روانه ایران شدند
تا "انقلاب"
ایران را رهبری کنند.
همانهائی که سالیان سال با فراغ بال در خارج از کشور
در بهترین دانشگاهها
همگی به دنبال درس و زندگی خود بودند،
حال ناگهان یکشبه
انقلابی شدند و برای هدایت "انقلاب" اسلامی روانه ایران گشتند.
آنان در
حقیقت کمترین درکی از اوضاع و تضادهای پیچیده ایران را نداشتند.
بهرام دانش و نوچه «کمونیست» عنقلابی اش، ژاله ژاژخا
در پاسخ به پرسش نوید راجع به تحلیل شان از جامعه،
همان «هارت و پورت های کمپرادوری کنفدراسیون دانشجویان ایران در اروپا و امریکا»
را
نشخوار می کنند،
ولی
ضمن انتقاد از روشنفکران و نیروهای چپ،
یعنی
همان اجامر کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور،
کمترین اشاره ای به مواضع خود نمی کنند.
به
قول ژاله زاژخا
«تن به توبه نمی دهند
و
معایب مواضع خود
را
برای خود نگه می دارند.»
ما
بر خلاف نوید
فکر نمی کنیم که بهرام دانش توان موضعگیری دیگری جز موضعگیری کنفدراسیون دانشجویان ایرانی
داشته باشد.
چون
تکرار تحلیل بند تنبانی آنها
خود دلیلی بر نداشتن تحلیل دیگری از ایران
است
و
بدون داشتن تحلیل دیگر،
نمی توان از کنفدراسیون انتقاد کرد.
تظاهر به انتقاد از چیزی
ربطی به انتقاد علمی و انقلابی از آن چیز ندارد.
ما
این «تظاهرات» بهرام دانش
را
تجزیه و تحلیل می کنیم تا جامعه قبل از عنگلاب اسلامی ایران را از دیدی دیگر ببینیم:
۱
روشنفکران و نیروهای چپ
سؤال این است
که
روشنفکران و نیروهای چپ کذایی در خارج از کشور (و در داخل کشور)
اعضای کدامین طبقات اجتماعی بوده اند؟
فرزندان کارگران و دهقانان و پیشه وران
حتی
قادر به سفر به شمال شهر تهران
و
گرفتن دیپلم
نبوده اند،
چه رسد به سفر به اروپا و امریکا
و
تحصیلات عالیه در خارج و داخل.
روشنفکران و نیروهای چپ کذایی در خارج از کشور (و در داخل کشور)
عمدتا
فرزندان طبقه حاکمه بوده اند
و
گرایشات سیاسی و ایده ئولوژیکی آنان
انعکاس تحولات درونطبقاتی طبقه حاکمه در داخل بوده است.
پس از پیروزی انقلاب سفید
طبقه حاکمه متشکل از اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی
به
دو جناح انقلابی و مدرن و ارتجاعی و سنتی
تقسیم می شود.
جناح انقلابی و مدرن طبقه حاکمه
تمامی اهرم های قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی
را
در دست می گیرد
و
جناح ارتجاعی و سنتی
(اشرافیت فئودال و روحانی و بازار و بورژوازی سنتی)
به
اوپوزیسیون
رانده می شود.
همه جریانات چریکی
چه لائیک و چه مذهبی
چه در داخل و چه در خارج
پس از پیروزی انقلاب سفید
تشکیل و یا اکتیو می شوند.
یعنی
در
تحلیل نهایی
ماهیت فئودالی ـ «بورژوایی ـ سنتی»
داشته اند.
یعنی
ضد مدرنیته
چه مدرنیته امپریالیستی و چه مدرنیته سوسیالیستی
بوده اند.
ضدیت روشنفکران و نیروهای چپ کذایی در خارج از کشور و در داخل کشور
هم
با
رژیم انقلاب سفید
و
هم
با
حزب توده و اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی
(نه شرقی ـ نه غربی)
انعکاس موضع هر دو جناح طبقه حاکمه
چه جناح انقلابی و مدرن و چه جناح ارتجاعی و سنتی (اشرافیت فئودال و روحانی و بازار و بورژوازی سنتی)
بوده است.
۲
بسیاری از آنان همانهائی بودند که
ناگهان برای میوه چینی از اروپا و آمریکا روانه ایران شدند
تا "انقلاب"
ایران را رهبری کنند.
شکست انقلاب سفید
در
واقع
پیروزی جناح ارتجاعی طبقه حاکمه
بوده است
که
مؤلفین انقلاب سفید
به
درستی
ارتجاع سرخ و سیاه
نامیده بودند.
طبیعی است که اینها به کشور برگردند و به پست و مقام رسند.
۳
همانهائی که سالیان سال با فراغ بال در خارج از کشور
در بهترین دانشگاهها
همگی به دنبال درس و زندگی خود بودند،
حال ناگهان یکشبه
انقلابی شدند و برای هدایت "انقلاب" اسلامی روانه ایران گشتند.
اینها
انقلابی نبودند و «انقلابی» هم نمی شوند.
اینها
چه توده ای و چه ضد توده ای
روشنفکران «ارتجاع سرخ و سیاه» بوده اند.
عنقلابی بوده اند
و
برای حمایت از عنگلاب اسلامی
به
کشور برمی گیرند.
۴
آنان در
حقیقت کمترین درکی از اوضاع و تضادهای پیچیده ایران را نداشتند.
بیشک.
درک رئالیستی ـ رواسیونالیستی از جامعه
بدون داشتن جهان بینی پرولتری
محال است.
البته
من ـ زور بهرام دانش از مفهوم «اوضاع و تضادهای پیچیده (؟) ایران»
همان منظور نورالدین کیانوری از موقعیت سوق الجیشی ایران است.
در این خرافه ـ مفهوم
دیالک تیک داخلی و خارجی
وارونه می شود.
یعنی
نقش تعیین کننده به عامل خارجی اعطا و اهدا می شود
و
عامل داخلی
به
درجه هیچ و پوچ
تنزل می یابد.
بهرام دانش
به
لحاظ متد فکری
فرق ماهوی با نورالدین کیانروی
ندارد.
هر دو
عامل خارجی
را
در
هیئت اتحاد شوروی
مطلق می کنند:
کیانوری
به
طرز مثبت
مطلق می کند
و
بهرام دانش
به
طرز منفی.
سلطنت طلب
ایالات متحده امریکا
را
گاه به طرز منفی و گه به طرز مثبت
مطلق می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر