۱۳۹۹ خرداد ۲۵, یکشنبه

درنگی در سخنی از ماکسیم گورکی (۱۰)

 
الکسی ماکسیموویچ پِشکوف 
( ۱۸۶۸– ۱۹۳۶)
   داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و مقاله‌نویس انقلابی روس 
  از بنیان‌گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی 

درنگی
از
یدالله سلطانپور

سخنرانی  ماكسيم گوركى 
نويسنده نامدار روس در کانون نویسندگان روس در سال ۱۹۱۶ مسکو
در جهان سه گونه دزد هست:
  دزد معمولی
  دزد سیاسی
  دزد مذهبی
 
۱
تفاوت جالب اینها 
اینجا ست 
که
دزدان معمولی

شما 
را 
انتخاب می‌کنند. 

اما 

 دزدان سیاسی
 را
شما
 انتخاب می‌کنید. 
 
این جمله گورکی
سرشته به طنز فرمال زیبایی
است
ولی
بی محتوا ست.
 
دزدان سیاسی کذایی
را
در
حقیقت
طبقه حاکمه
انتخاب می کند 
و
نه
توده.
 
دیدیم 
به
چشم خویش
که
طبقه حاکمه
چگونه
آخوند شپشوی کپک زده بی شرم و بی شعوری
را
به
درجه روح خدا
ارتقا داد،
عکسش
را
در 
آیینه قمر
نشان مان داد
و
مویش
را
در 
لا به لای اوراق قرآن.
 
گورکی
ساده لوحی سطحی اندیش
است
و
نه
خردگرایی ژرف اندیش.
 
دزدان معمولی
هم
کسی
را
انتخاب نمی کنند.
 
برای دزد
فرق نمی کند 
که
 اموال مسروقه 
مال چه کسی باشد.
 
عناصر لات و لاشخور و لومپن
اصلا
شعور ندارند
تا
میان آدم ها فرق بگذارند.
 
۲
همینطور 
 شما 
مکتب دزدان مذهبی 
را
 انتخاب کرده اید 
و 
به
 آنان
 ارج می‌نهید و بزرگ‌شان می‌دارید.
 
نه.
مش ماکسیم بی خبر از تاریخ بشر.
دین
را
کسی
انتخاب نمی کند.
 
دین
به
ضرب تازیانه و شمشیر
به
توده 
تحمیل می شود.
 
البته
پس از گذشت هزاران سال
خلایق به دین نیاکان خویش که دین طبقه حاکمه است،
عادت می کنند
و
مثل تو
خیال می کنند 
که
انتخابش
کرده اند.
 
۳
تفاوت دیگر و بزرگ‌تر اینکه
دزدان معمولی
تحت تعقیب پلیس 

قرار می‌گیرند، 
دستگیر می‌شوند، 
شکنجه می‌شوند، 
شلاق می‌خورند، 
زندان می‌روند، 
دست‌ و پای شان را به چپ و راست می‌بندند، 
تحقیر می‌شوند 
و...

اما 

دزدان سیاسی و مذهبی
هر دو
 توسط قانون 
حمایت
 و 
توسط پلیس 
محافظت 
می‌شوند. 

پست و مقام بالاتری می گیرند، زور می‌گویند، ستم می‌کنند. 

از 
شما 
 طلبکار هم هستند
 
دزدان معمولی
قبل از سقوط به قهقرای پاوپریسم (بی همه چیزی مادی و فکری)
عضو و جزو توده مولد و زحمتکش
بوده اند
و
توسط اجامر طبقه حاکمه
خانه خراب گشته اند
و
لومپن شده اند.
 
دزدان سیاسی و مذهبی کذایی
هر دو
نمایندگان ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه اند.
 
دزد نیستند.
مأمور معذور طبقه حاکمه اند.
 
گورکی
باید
لبی از چشمه زلال مارکسیسم
تر می کرد و آدم می شد
و
به
عوض عوام فریبی
روشنگری می کرد.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر