۱۳۹۹ تیر ۲, دوشنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرائی تحت عنوان «گره» (۱)

 

گره
ویرایش و درنگ
از
ربابه نون

با تاب آفتاب که بر پرده می سرید
و
 آنگاه می لمید
چون گربه روی فرش،
در 
دشت فرش
 پرسه زدم زیر آفتاب
 
همراه قد کشیدن گل ها و ساقه ها
آوازی از مزارع قالی بلند بود
آواز دختران

از 
جویبار زمزمه 
می رست، تار و پود
با 
نغمه 
می گرفت 
هر آن ساقه نقش و رنگ
 
و زشبنم عرق
می خاست 
عطر حسرت و آهنگ آرزو

بوی تنور و گندم بریان
بوی سوار عاشق در گرد جاده
بوی رمه، نوای نی و خون شامگاه
 
آنگاه 
می نشست 
صداها
چون کاکل صنوبر غمگین
خم 
روی بال سبز

آنگاه
 می گرفت
آواز در گلو

آنگاه
 می فتاد
گل، ساقه، رنگ سراپرده در گره

از 
دشت پر کشیدم 
با 
بال آفتاب
غافل 
که
 در 
گره 
افتاده پای من
 
پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر