شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت هشتم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۲۸ ـ ۲۹)
۱
بدو گفتم:
«ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی
پیشت آمد، بگوی.»
معنی
تحت اللفظی:
پرسیدم:
«دلیل
این وضع ناگوارت چیست؟»
سعدی
در
این بیت شعر،
از
رفیق توانگرش
دلیل رنجوری
اش را می پرسد.
سعدی
نمی تواند
رئالیست و
واقع
نباشد.
او
می داند
که
خداوندان زر و
مال
در
ایام قحطی و خشکسالی
نه
رنجورتر،
بلکه فربه تر
و ثروتمندتر
می شوند.
او
می داند،
که
در
این جور مواقع
قیمت ها
طوفان می کنند
و
صدها برابر می
شوند
و
خداوندان زر و
مال
به ثروتی
ناگهانی
دست می یابند.
شاید
خدای سعدی،
به
خاطر همین
نوردیدگان خویش
است
که
خشکسالی نازل
می کند
و
ملخ ها
را
هم
بر
آن اضافه می
کند،
تا
محتکران مواد
غذائی
بی زحمتی
ـ حتی ـ
میلیونر شوند.
۲
بغرید
بر من، که عقلت کجا ست
چو
دانی و پرسی، سؤالت خطا ست.
معنی تحت اللفظی:
داد زد بر سرم
که
مگر
عقل نداری.
اگر عقل داری
و
می دانی،
برای چه می پرسی؟
سعدی
در
این بیت شعر،
دیالک
تیک وسیله و هدف
را
به
شکل دیالک تیک پرسش و دانش بسط و
تعمیم می
دهد
و
از
قول رفیقش
دانستن و
پرسیدن
را
به
معنی بی اعتنائی به دیالک
تیک وسیله و هدف تلقی می کند و باطل و خطا می نامد.
پرسش به قصد
کسب دانش است
و
دانستن و
پرسیدن
عملی بیهوده و بی
معنی است.
البته
این
حکم معروف
عاری از ایراد
نیست.
برای اینکه دانستن خود موتور پرسیدن است.
دانایان
بیشتر می پرسند
تا
نادانان.
دلیلش
اولا
این است
که
دانش آدمی
کامل نیست.
دلیلش
ثانیا
این
است
که
دانش
خود
پیش شرط پرسش
است
تا
استکمال کسب کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر