پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
فصل هفتم
بخش دوم
قسمت اول
فلسفه عملی:
اعلام خودمختاری سوبژکت
۲۳
· اگر سیستماتیک کانت را پیگیری کنیم، به نظر
خواهد رسید که فلسفه عملی، ریزش فلسفه نظری به خارج است.
۲۴
· بسیاری از احکام کانت، آدمی را به چنین نتایجی
می رساند.
۲۵
· کانت اما در واقع، فلسفه عملی را، یعنی اخلاق را،
فقط به تاج جهان بینی خویش مبدل نمی سازد.
· بلکه تفکر کانت با مسئله گزاری های اخلاقی اوج
می گیرد.
· مسئله گزاری های اخلاقی ئی که کانت در وهله اول
به مسئله شناخت بسط می دهد.
۲۶
· در کانون فلسفه کانت، انسان، عزت انسانی و
سرنوشت انسانی قرار دارد.
۲۷
· «چرخش کوپرنیکانیکی» مسئله شناخت کانت باید با
قرابت بیشتری به این جریان در نظر گرفته شود.
۲۸
· کانت سوبژکت را نه فقط از لحاظ تأملات معرفتی ـ
نظری (تئوری شناخت)، به نقطه مرکزی فلسفه مبدل می سازد.
· کانت قبل از همه در صدد آن است که وجود را به
مثابه محصول (فراورده) آزادی (اختیار) خلاق بشری، به مثابه اکت (عمل) کردوکار بشری
و در عین حال، به مثابه فرضیه فلسفه عملی مطرح سازد.
۲۹
· این مسئله زمانی روشن می گردد که تعریف کانت از
فلسفه در نظر گرفته شود:
· «فلسفه عبارت است از رابطه کل شناخت و استفاده
از خرد به هدف نهایی خرد بشری.
· خرد بشری ئی که به مثابه عالی ترین مرجع، کلیه
اهداف دیگر تابع آنند و در آن باید به هم بپیوندند تا وحدتی تشکیل شود.»
۳۰
· کانت ادامه می دهد:
· «میدان فلسفه را به این معنی جهانوندی اش می
توان به سؤالات زیر رساند:
الف
· من چه می توانم بدانم؟
ب
· من چه باید بکنم؟
پ
· من به چه چیزی می توانم امید ببندم؟
ت
· انسان چیست؟
۳۱
· به سؤال اول متافیزیک جواب می دهد.
۳۲
· به سؤال دوم اتیک (اخلاق) جواب می دهد.
۳۳
· به سؤال سوم مذهب جواب می دهد.
۳۴
· به سؤال چهارم آنتروپولوژی جواب می دهد.
۳۵
· اما اساسا می توان کلیه این سؤالات را جزو
آنتروپولوژی محسوب داشت.
· برای اینکه سه سؤال اول مربوط به سؤال آخرند.»
· (کانت «مجموعه آثار»، جلد ۳، ص ۴۴۷)
۳۶
· کانت، وجود را نه در واقعیت (واقعی بودن، موجودیت،
فاکتیسیته) آن، نه به مثابه چیزی که هست، بلکه به مثابه مصالح و مواد (ماتریال)
سوبژکت در نظر می گیرد.
۳۷
· به نظر هگل، فلسفه کانت، عبارت است از «نقطه نظر
مطلقیت.
· لایتناهیت محبوس در سینه برای آدمی.
· این جنبه ارضا کننده در فلسفه کانت است
· این دستکم، مبتنی بر طبع آدمی است.
· من چیزی را به رسمیت می شناسم که متناسب با تعین
و سرنوشت من است.»
· (هگل، «مجموعه آثار»، جلد ۱۹، ص ۵۸۹)
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر