۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

درنگی در شعر سیاوش کسرایی تحت عنوان «هدیه برای خاک» (۳)

 
هدیه برای خاک
  سیاوش کسرایی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون 
 
۱
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟
 
- باران، 
ستاره باران،
خالی است آسمان.

- با این ستاره باران
باید 
زمین 
چراغ فلک
 باشد
باید 
زمین
 ببالد
 از 
این باران
باید
 به 
کهکشان
شمع بلندپایۀ تک باشد.

- غوغا مکن 
غریب
آن شمعدان بگیر و فرود آی!
 
فرم خودویژه این شعر تراژیک بلند سیاوش،
پرسش و پاسخ میان شاعر و حریف حیرت زده ناشناسی است
 که
 انگار
 از
 کره آسمانی دیگری
 فرود می آید.
 
این فرم خودویژه شعر
را
 سیاوش
در
آخرین شاهکارش
تحت عنوان «مهره سرخ» 
توسعه همه جانبه خواهد داد و به اوج خواهد رساند.
 
مراجعه کنید
به
سیری در تراژدی «مهره سرخ»   
اثری
 از
سیاوش کسرائی 

ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین


 
۲
حریف 
 
- بر آسمان چه رفته 
که 
امشب
تلخ است و تیره و تنگ است
 آسمان

یکپارچه سیاه
سنگ
 است 
آسمان!؟
 
معنی تحت اللفظی:
چرا و به چه دلیل
امشب
آسمان
تلخ و تیره و تنگ
است؟
 
آسمان
امشب
انگار
از
جنس سنگ
است.
 
۳ 
شاعر
 
- باران، 
ستاره باران،
خالی است آسمان.

معنی تحت اللفظی:
باران می بارد.
بارانی از ستاره می بارد. 
آسمان
دارد از ستاره تهی می شود.
 
۴
 
حریف  
 
- با این ستاره باران
باید 
زمین 
چراغ فلک
 باشد.

باید 
زمین
 ببالد
 از 
این باران

باید
 به 
کهکشان
شمع بلندپایۀ تک باشد.

معنی تحت اللفظی:
در اثر این باران ستاره
زمین
باید
به
چراغ فلک مبدل شود.
زمین
 باید در اثر این باران ستاره 
رشد و نمو کند
و
به
شمع پایه بلند بی همتای فلک مبدل گردد.   
 
۵
شاعر
 
- غوغا مکن 
غریب
آن شمعدان بگیر و فرود آی!
 
معنی تحت اللفظی:
ای غریب،
غوغا رها کن.
شمعدان بردار و پایین بیا.
 
۶
حریف  
 
- اینجا مزار لاله و سرو است!؟

معنی تحت اللفظی:
آیا اینجا گورستان لاله و سرو
است!؟
 
این سؤال ماقبل آخر سرشته به حیرت حریف ناشناس شاعر است
که
از
آسمان به زمین می آید.

از
این به بعد
رشته سخن 
را 
شاعر 
یک تنه
 به
 دست
 می گیرد
و
در
نهایت،
حریف آخرین سؤال خود
را
راجع به دشمن و دوست 
بر زبان می راند.
 
۷
شاعر
 
- نه

اینجا نهال آرزو و عشق
کاشته ام من.

از نردبان خشم فرا رفته
بر آسمان درد
یک افق خون
نگاشته ام من. 
 
معنی تحت اللفظی:
نه.
اینجا
مزار لاله و سرو نیست.
اینجا
باغستان
است.
 
من
در
اینجا
نهال عشق و آرزو 
کاشته ام.
 
از
نردبان خشم
بالا رفته ام
 و
 بر پرده آسمان درد
افقی از خون
 نقاشی کرده ام.

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر