برزین آذرمهر
بهمن ۶۳
• دریا
به هم بر آمد
به هم بر آمد
و
شد آسمان کبود
کوه ِ دریده تن، یکریز و بی امان،
تا صبح نعره زد.
پیچید همچو مار
از درد ِ زایمان!
در
شد آسمان کبود
کوه ِ دریده تن، یکریز و بی امان،
تا صبح نعره زد.
پیچید همچو مار
از درد ِ زایمان!
در
گرگ و میش صبح
خفخند خشک باد خنجی کشید
خفخند خشک باد خنجی کشید
به
چهره ی مخمور ِ آسمان
(خمارآلوده ی آسمان):
«هه هه
نگاه کن!
با
نگاه کن!
با
آنهمه مرارت و بی تابی و خروش
وان بانگ شادمانه و گلبانگ ِ نوش نوش
زائیده
وان بانگ شادمانه و گلبانگ ِ نوش نوش
زائیده
کوه موش!»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر