۱۳۹۹ فروردین ۱۷, یکشنبه

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «لوح» (۸)



احمد شاملو

لوح
از
آید، درخت، خنجر و خاطره
(۱۶ بهمن ۱۳۴۳)

تحلیلی
از
ربابه نون 
 
۱
گویی من
  با

 گریستنی از اینگونه
حقیقتی مأیوس 

را   
تکرار می‌کردم.

آه
این جماعت
حقیقتِ خوف‌انگیز

 را
  تنها
  در افسانه‌ها می‌جویند
و خود از این روست که شمشیر را
  سلاحِ عدلِ جاودانه می‌شمرند.


چرا که به روزگارِ ما
شمشیر
سلاحِ افسانه ها ست.
 
 شاملو
در این بند شعر
دوئالیسم حقیقت مأیوس و حقیقت خوف انگیز
را
سر هم بندی می کند
و
ضمن تحقیر حقیقت مأیوس کذایی
به
تجلیل حقیقت خوف انگیز آنچنانی می پردازد.
 
البته
«تعریف» شاملو از حقیقت مأیوس هم یأس انگیز است.
حقیقت مأیوس 
گریه های او ست.
 
خلایق 
ظاهرا
بر خلاف نخبگان
  حقیقت خوف انگیز
را
در افسانه ها می جویند.
 
اکنون منظور شاملو از حقیقت خوف انگیز تا حدی روشن می شود:
حقیقت خوف انگیز یعنی تشکیل بهشت برین (عدل جاودانه) بر پهنه زمین
که
در
اثر ظهور منجی موعود قرآن و شمشیر به دست
تحقق می یابد.
 
عدل ابدی بر کره زمین
با
خونریزی تمام ارضی 
تشکیل می شود.
 
چون شمشیر
سلاح افسانه ای است،
شاملو 
نتیجه می گیرد که خلایق حقیقت خوف انگیز را در افسانه ها می جویند.
 
شاملو
خیال می کند
که
با این مزخرفات خیلی هنر و شق القمر می کند.
 
۲
نیز از این روی
تنها
    شهادتِ آن کس را پذیره می شوند به راهِ حقیقت،
که در برابرِ «شمشیر»
از 

سینه‌ی خود
سپری 

کرده باشد.
 
معنی تحت اللفظی:
شهید راه حقیقت
به
نظر خلایق
کسی است که به ضرب شمشیر شربت شیرین شهادت نوش جان کند.
 
محتوای این سخن شاملو
انتقاد از عدم قبول کسانی به عنوان شهید است که در مقابل گلوله سینه سپر می کنند.
 
امام حسین
را
به
عنوان شهید می پذیرند،
ولی
مجاهدین اسلام و خلق و فدائیان اسلام و خلق
را
نمی پذیرند.
 
شاملو
نیست
 تا
 ببیند 
که 
خلایق
هر آخوند بچه بازی 
را  
به
عنوان شهید تمامعیار 
به
رسمیت می شناسند.
 
۳
گویی شکنجه را و رنجِ شهادت را
– که چیزی سخت دیرینه سال است –
با 

ابزارِ نو 
نمی پسندند
ور نه
آن همه جان ها که به آتشِ باروت سوخت؟!

 –
ورنه
آن همه جان ها، که از ایشان
تنها
سایه‌ی مبهمی به جای ماند
  از 

رقمی
در 

مجموعه‌ی خوف انگیزِ میلیون ها و میلیون ها؟! –
 
شاملو
ضمنا
از
عدم به رسمیت شناسی کشته شدگان در اثر شکنجه و تیرباران
شکوه دارد.
 
 
خوش به حال شاملو
که
نیست
تا
ببیند
که
شیخ
آنچه که شاه در ۷۰ سال کرده،
در
۷ روز
می کند.
 
ضمنا
شهدای مقتول شیخ
نه
سیاستمداران خطرناک انقلابی
 بلکه
کودکان بی گناه خیابانی اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر