۱۳۹۹ فروردین ۵, سه‌شنبه

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «لوح» (۵)



احمد شاملو

لوح
از
آید، درخت، خنجر و خاطره
(۱۶ بهمن ۱۳۴۳)

تحلیلی
از
ربابه نون 
 
۱
 فریاد برداشتم:
«شد آن زمانه که بر مسیحِ مصلوبِ خویش به مویه می‌نشستید
    که

 اکنون
  هر زن
  مریمی‌
است
  و 
هر مریم  را
  عیسایی بر صلیب

 است،
  بی تاجِ خار و صلیب و جُل جُتا
    بی پیلات و قاضیان و دیوانِ عدالت. 
    عیسایانی همه هم‌سرنوشت
  عیسایانی یکدست
  با جامه‌ها همه یکدست
    و با پاپوش‌ها و پاپیچ‌هایی یکدست

 – هم بدان قرار –
    و 
نان و شوربایی به تساوی
    [که برابری، میراثِ گرانبهایِ تبارِ انسان است، آری!]     
 
این کلایمکس (نقطه اوج) این شعر شاملو ست.
رئیس دانا
هم
جملاتی از این بند شعر
را
به
غلط
خوانده است.
 
البته
بعید است که او این شعر را فهمیده باشد.
 
این شعر را شاملو 
به
احتمال قوی
به
مناسبت سالروز انقلاب سفید
(۶ بهمن ۱۳۴۱)
سروده است
و
۱۶ بهمن ۱۳۴۳
تکمیل و منتشر کرده است.
 
شاملو
بسان جلال آل احمد و خمینی و مرتجعین فئودالی ـ تجاری ـ بازاری دیگر
  مخالف انقلاب سفید
بوده است.

شعر شاملو
پس از پیروزی انقلاب سفید
در
خدمت تهییج اشرافیت فئودال رانده شده از قدرت
 و 
تشویق آن به حمله بر دژهای انقلاب سفید
بوده است.

شاملو
ظاهرا
آته ئیست
است.

ولی
ذاتا
 مذهبی
است.

مهم ترین نخبه های شاملو
ابراهیم خلیل الله
(ابراهیم در آتش)
موسی کلیم الله
(آورنده لوح)
عیسی مسیح
و
غیره اند.

شاملو
در 
زمینه بیوگرافی انبیاء مذکور و قصص مربوطه
مطالعات عمیق کرده است.

ما
زمانی که قصد تحلیل اشعاری از مجموعه شعر شاملو
تحت عنوان «ابراهیم در آتش»
را
داشتیم،
متوجه این امر شدیم.


جلال آل احمد و احمد شاملو
 هر دو فاشیست بوده اند.
 
جریانات تروریستی ضد انقلاب سفید 
(مجاهدین خلق و مجاهدین اسلام و فدائیان خلق و فدائیان اسلام و غیره)
ملهم از جلال آل احمد و احمد شاملو
 و
 ماهیتا
فئودالی - بازاری ـ مذهبی
بوده اند.

تظاهر این طویله های سیاسی به طرفداری از خلق
شبیه تظاهر نازیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم) 
به
طرفداری از خلق
بوده و است.

می توان گفت که برای مقابله با انقلاب سفید
فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم
(آته ئیست و مذهبی)
وارد عمل شده اند
و
نتیجه اش
همین جمهوری  جنگ و جنون و جنایت و خون
است.

۲
 فریاد برداشتم:
«شد آن زمانه که بر مسیحِ مصلوبِ خویش به مویه می‌نشستید
    که

 اکنون
  هر زن
  مریمی‌
است
  و 
هر مریم  را
  عیسایی بر صلیب

 است،
  بی تاجِ خار و صلیب و جُل جُتا
    بی پیلات و قاضیان و دیوانِ عدالت. 
    عیسایانی همه هم‌سرنوشت
  عیسایانی یکدست
  با جامه‌ها همه یکدست
    و با پاپوش‌ها و پاپیچ‌هایی یکدست

 – هم بدان قرار –
    و 
نان و شوربایی به تساوی
    [که برابری، میراثِ گرانبهایِ تبارِ انسان است، آری!]    

در این بند شعر شاملو،
به
احتمال قوی
اسرای زندانی ضد انقلابی محکوم به اعدام
ایدئالیزه می شوند:
برابری همه این عیسایان مدرن شاملو
فرمال  وصوری
است:
سرنوشت همه مرگ از طریق تیرباران و اعدام است.
سر همه تراشیده
لباس همه لباس زندانی
کفش های همه به همین سان
و
غذای همه نان و شوربایی به تساوی.

شاملو
به
طنز و طعنه
می گوید
که
برابری میراث گرانبهای نیاکان ما ست.

مفهوم برابری در قاموس شاملو و اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
البته
برابری نان و شوربایی و بند تنبانی
است.

۳
 
و  اگر
 تاجِ خاری
 نیست
  خُودی هست 
که بر سر نهید
  و اگر صلیبی نیست که بر دوش کشید
  تفنگی هست،
    [اسبابِ بزرگی
     همه آماده!]    
 
و هر شام
    چه بسا که «شامِ آخر» است
    و هر نگاه
    ای بسا که نگاهِ یهودایی.

معنی تحت اللفظی:
اگر
تاج خاری نیست که بر سر نهید،
کلاه خودی هست.

اگر
صلیبی نیست که بر دوش کشید،
تفنگی هست.
اسباب بزرگی همه حاضر و آماده اند.
(طنز شاملو)
و
هر شام
چه بسا
شام آخر
است
و
هر
نگاهی
نگاه یهودایی است.

شام در این بند شعر
به
دو معنی مختلف زیر به کار رفته است:
شام
به
معنی طعام 
و
به
معی شب

شعر شاملو
فابریک تولید عیسایان همسرنوشت
قهرمانان خونین کفن
شهیدان محکوم به شکست 
است.

اگر
عیسایان همسرنوشت بند های پیشین شعر
محکومین به اعدام بودند،
عیسایان این بند شعر
ادامه دهندگان راه عیسایان پیشین (شهیدان) اند.
 
ما
با
روند بازتولید عیسایان همسرنوشت در شعر شاملو و مواعظ خمینی و خامنه ای و سلیمانی و غیره
سر و کار داریم.
 
عیسی
(حسین)
همان می ماند که بوده است،
ساز و برگ مرگ (شهادت) عیسایان
اما
 مدرنیزه می شوند:
تاج خار
به
کلاه خود
و
صلیب
به
تفنگ
استحاله می یابد.
 
شام آخر عیسی با حواریون
به
شب قبل از اعدام عیسایان مدرن
و
یهودای لو دهنده عیسی
به
اعضای سازمان ساواک
استحاله می یابد.
 
و
یا
شمشیر امام حسین
به
توپ و تفنگ و خمپاره انداز و بازوکا
استحاله می یابد.
 
ابزار
مدرنیزه می شود
و
آماج
(شهادت)
 ثابت می ماند.

آماجی 
که 
ایراسیونال 
(ضد عقلی)
است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر