تأملی
از
مسعود بهبودی
چرا کمونيسم به پيکار عليه صهيونيسم برنخاست؟
دکتر پرویز پیرزاد
۱
نه
تنها آنها به این امر مهم توجهی نداشتند،
بلکه در این ارتباط کمترین رهنمودی برای رهبران نسل دوم جهان کمونیسم
مانند
کائوتسکی، برن اشتاین، فوئرباخ، چلخانف، ولادیمیر ایلیچ اولیانف (لنین) و
نظایر آنها
بر جای نگذاشتند.
کشف مهم دکتر پرویز پیرزاد
این است
که
مارکس و انگلس
رهنمودی
به
نسل دوم جهان کمونیسم
در
زمینه آنتی سیمیتیسم (یهودی ستیزی)
نداده اند.
از همین جمله دوم دکتر طویله جماران و جمکران
خریت مطلق او
آشکار می گردد:
۲
نه
تنها آنها به این امر مهم توجهی نداشتند،
بلکه در این ارتباط کمترین رهنمودی برای رهبران نسل دوم جهان کمونیسم
مانند
کائوتسکی، برن اشتاین، فوئرباخ، چلخانف، ولادیمیر ایلیچ اولیانف (لنین) و
نظایر آنها
بر جای نگذاشتند.
اولا
فریدریش انگلس
سرشناس ترین و سرسخت ترین مدافع منافع زحمتکشان یهود بوده است.
ثانیا
مارکس
حتی
اثری تحت عنوان «راجع به مسئله یهود»
تألیف کرده است.
ما
اگر
فرصت دست دهد،
این اثر مارکس
را
ترجمه و تحلیل خواهیم کرد.
اکنون
تحلیل واره ای راجع بدان
از
ویکی پیدیا عرضه می داریم:
در بارهٔ مسئله یهود
اثری است
که
کارل مارکس در سال ۱۸۴۳ نوشته است
و
برای اولین بار در سال ۱۸۴۴
در پاریس در سالنامه آلمانی فرانسوی منتشر شده است.
در این کتاب مارکس به نقد آرای برونو باور در کتاب «مسئله یهود» میپردازد
موضوع اصلی کتاب نقد عقاید برونو باوئر از هگلیانیست های جوان
آلمان علیه مبارزه برای آزادی مذهبی یهودیان است.
باوئر معتقد بود که برابری مذهبی برای یهودیان چیزی جز برابری با بردگان نیست. چون آلمانی ها را بردگان دولت مسیحی میدانست.
او این سؤال را مطرح میکرد که اگر یهودیان حاضر به پیوستن به مبارزه عمومی در راه رسیدن به دولتی آزاد در آلمان نیستند، چرا آلمانیهای آزادیخواه باید به آنها در مبارزه برای کسب حقوق مدنی و آزادیهای مذهبی کمک کنند؟
باوئر
معتقد بود که یهودی ها تنها با چشم پوشی از آگاهی مذهبی ویژه خود میتوانند به رهایی سیاسی دست یابند.
باوئر
رهایی سیاسی را محتاج دولتی سکولار میدانست
و
به
همین دلیل
برای مذهب جایگاهی قائل نبود.
به نظر باوئر برخی مطالبات مذهبی با حقوق انسان در تضاد قرار میگرفت و رهایی سیاسی راستین محتاج محو و الغای مذهب بود.
مارکس از نظرات باوئر بعنوان فرصتی برای ارائه تحلیل حقوق آزادی استفاده کرد. او معتقد است که باوئر در پیش فرض خود مبنی بر اینکه در دولت سکولار، مذهب دیگر نقش برجستهای در زندگی اجتماعی نخواهد داشت
اشتباه کرده است
و
در این مورد از مثال فراگیر بودن مذهب در ایالات متحده استفاده میکند
در حالی
که
امریکا
بر خلاف پروس
دولتی مذهبی ندارد.
حذف صفات مذهبی یا مالکیت شهروندان به معنای از بین رفتن مذهب یا مالکیت نیست
بلکه تنها منجر به انتزاع افراد از آنها میشود.
در این نوشته مارکس فراتر از مسئله آزادی مذهب
به سمت دلمشغولی مهم تر خود یعنی رهایی سیاسی حرکت می کند.
مارکس از بحثهای خود نتیجه میگیرد
در
دولتی سکولار
در همان زمان که افراد می توانند از نظر معنوی یا سیاسی آزاد باشند
در عین حال ممکن است هنوز درگیر محدودیتهای ناشی از نابرابریهای اقتصادی باشند.
این نتیجه گیری مارکس فرضی اساسی است که بعدها پایه و مبنایی برای نقدهای او بر سرمایهداری میشود.
ویکی پیدیا
باوئر معتقد بود که برابری مذهبی برای یهودیان چیزی جز برابری با بردگان نیست. چون آلمانی ها را بردگان دولت مسیحی میدانست.
او این سؤال را مطرح میکرد که اگر یهودیان حاضر به پیوستن به مبارزه عمومی در راه رسیدن به دولتی آزاد در آلمان نیستند، چرا آلمانیهای آزادیخواه باید به آنها در مبارزه برای کسب حقوق مدنی و آزادیهای مذهبی کمک کنند؟
باوئر
معتقد بود که یهودی ها تنها با چشم پوشی از آگاهی مذهبی ویژه خود میتوانند به رهایی سیاسی دست یابند.
باوئر
رهایی سیاسی را محتاج دولتی سکولار میدانست
و
به
همین دلیل
برای مذهب جایگاهی قائل نبود.
به نظر باوئر برخی مطالبات مذهبی با حقوق انسان در تضاد قرار میگرفت و رهایی سیاسی راستین محتاج محو و الغای مذهب بود.
مارکس از نظرات باوئر بعنوان فرصتی برای ارائه تحلیل حقوق آزادی استفاده کرد. او معتقد است که باوئر در پیش فرض خود مبنی بر اینکه در دولت سکولار، مذهب دیگر نقش برجستهای در زندگی اجتماعی نخواهد داشت
اشتباه کرده است
و
در این مورد از مثال فراگیر بودن مذهب در ایالات متحده استفاده میکند
در حالی
که
امریکا
بر خلاف پروس
دولتی مذهبی ندارد.
حذف صفات مذهبی یا مالکیت شهروندان به معنای از بین رفتن مذهب یا مالکیت نیست
بلکه تنها منجر به انتزاع افراد از آنها میشود.
در این نوشته مارکس فراتر از مسئله آزادی مذهب
به سمت دلمشغولی مهم تر خود یعنی رهایی سیاسی حرکت می کند.
مارکس از بحثهای خود نتیجه میگیرد
در
دولتی سکولار
در همان زمان که افراد می توانند از نظر معنوی یا سیاسی آزاد باشند
در عین حال ممکن است هنوز درگیر محدودیتهای ناشی از نابرابریهای اقتصادی باشند.
این نتیجه گیری مارکس فرضی اساسی است که بعدها پایه و مبنایی برای نقدهای او بر سرمایهداری میشود.
ویکی پیدیا
۳
نه
تنها آنها به این امر مهم توجهی نداشتند،
بلکه در این ارتباط کمترین رهنمودی برای رهبران نسل دوم جهان کمونیسم
مانند
کائوتسکی، برن اشتاین، فوئرباخ، چلخانف، ولادیمیر ایلیچ اولیانف (لنین) و
نظایر آنها
بر جای نگذاشتند.
رهبران نسل دوم جهان کمونیسم کذایی
که
از
کلاسیک های مارکسیسم
راجع به مسئله یهود
رهنمودی
دریافت نکرده اند
به
نظر دکتر طویله جماران به شرح زیر بوده اند:
الف
ادوارد برنشتاین
(۱۸۵۰ ـ ۱۹۳۲)
تئوریسین و سیاستمدار
آلمانی
مؤسس رویزیونیسم نظری
در مارکسیسم
مؤلف مقالاتی تحت عنوان
«مسائل سوسیالیسم»
(۱۸۹۶ ـ ۱۸۹۸)
و
«پیش شرط های سوسیالیسم و و ظایف سوسیال ـ
دموکراسی»
(۱۸۹۹)
برنشتاین
ماتریالیسم و
دیالک تیک را متافیزیکی و غیرعلمی
نامید و رد کرد.
وظیفه فلسفه سوسیال ـ
دموکراسی
باید
غلبه بر ماتریالیسم دیالک تیکی
باشد
و
کانتیانیسم
را
به
جای آن
بگذارد.
شعار او:
«کانت بر ضد
چاپلوسی»
برنشتاین تئوری های زیرین
مارکس را نیز رد کرد:
تئوری ارزش کار
تئوری اضافه ارزش
تز قطب بندی، ذلت و
فروپاشی
انقلاب پرولتری
برنشتاین
به
جای
انقلاب،
رفرم
را
پیشنهاد کرد،
به
جای آماج،
راه
را
مطلق کرد
و
دموکراسی
را
به
مثابه
وسیله و هدف همزمان
قلمداد کرد.
اولا
ادوارد برنشتاین
در
حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری آلمان
معاون انگلس
بوده است
و
نه
جزو رهبران نسل دوم جهان کموینسم کذایی.
ثانیا
برنشتاین
پس از مرگ انگلس
ماهیت ارتجاعی و ضد پرولتری خود
را
آشکار ساخته
و
فاتحه ای بر جنبش کارگری ـ کمونیستی
خوانده
که
به
انشعاب اسپارتاکیست ها (روزا و لیبکنشت و غیره)
از
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان
و
انشعاب لنین از حزب سوسیال ـ دموکرات روسیه
و
تشکیل حزب بلشویک
منجر شده است.
این لاشخور
نه
از
رهبران نسل دوم کمونیسم جهانی
بلکه از دشمنان آن بوده است.
نماینده رویزیونیسم
بوده است.
ب
کارل کائوتسکی
(۱۸۵۴
ـ ۱۹۳۸)
فیلسوف و سیاستمدار
چکی ـ آلمانی
از
نظریه پردازان
مارکسیسم
و
از
اولین
رهبران حزب سوسیال دموکرات
آلمان
از
مهمترین و مشهورترین تئوریسینهای انترناسیونال
دوم
از
مخالفین انقلاب اکتبر
مؤلف آثار بیشمار
کارل کائوتسکی
نیز
معاصر با مارکس و انگلس بوده است
و
نه
متعلق به نسل دوم جهان کمونیسم کذایی.
کائوتسکی
هم
بسان برنشتاین
بدترین دشمن جنبش کارگری ـ کمونیستی بوده است.
نماینده رفرمیسم
بوده است
و
فاتحه ای
بر
حزب سوسیال - دموکرات کارگری آلمان
خوانده است و آن را به طویله ای ارتجاعی و ضد پرولتری تبدیل کرده است.
پ
لودویگ فویرباخ
(۱۷۷۵ ـ ۱۸۳۳)
فیلسوف ماتریالیست آلمانی
از کلمات قصار او:
اخلاق حقیقی «سعادتمندی من
را بدون سعادتمندی تو برسمیت نمی شناسد.»
راه برقراری هارمونی (هماهنگی) میان تکلیف و سعادت، یعنی
راه انطباق منافع فردی (من) با منافع دیگران (تو)، در «عشق به توده» است!
نه
تنها آنها به این امر مهم توجهی نداشتند،
بلکه در این ارتباط کمترین رهنمودی برای رهبران نسل دوم جهان کمونیسم
مانند
کائوتسکی، برن اشتاین، فوئرباخ، چلخانف، ولادیمیر ایلیچ اولیانف (لنین) و
نظایر آنها
بر جای نگذاشتند.
از
چارپایان جماران
چه پنهان
که
فویرباخ
نه
جزو رهبران جنبش کارگری ـ کمونیستی
نه
جزو رهبران نسل اول و یا دوم جهان کمونیسم کذایی
بلکه
فیسلوف بورژوایی
بوده است.
آخرین فیلسوف بورژوایی بوده است.
نماینده ماتریالیسم متافیزیکی و آنتروپولوژیکی
بوده است.
خریت توانگر کند فرد
را
خبر کن تو پرویز ولگرد
را
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر