سجاد صفری اعظم
حــــال ما با دود و الــــکل جا نمی آید،
رفـــیـق
زندگــــی کردن به عاشـــق ها نمـــی آید،
زندگــــی کردن به عاشـــق ها نمـــی آید،
رفـــیق
روحمان آبستن یک قرن «تــنـــها بودن» اســت
طفل حســرت نوش ما دنیـــا نمی آید،
روحمان آبستن یک قرن «تــنـــها بودن» اســت
طفل حســرت نوش ما دنیـــا نمی آید،
رفـــیـــق
دستهایت را خـــودت «ها» کن اگر یـــخ کرده اند
از لـــب معشوقه هامان «ها» نمی آید،
دستهایت را خـــودت «ها» کن اگر یـــخ کرده اند
از لـــب معشوقه هامان «ها» نمی آید،
رفـــیـــق
هضم دلتــنگی برای مـــوج، آسان نیست،
هضم دلتــنگی برای مـــوج، آسان نیست،
آه
آب دریـــا بـی سـبب بالا نمی آید،
آب دریـــا بـی سـبب بالا نمی آید،
رفـــیــق
یــا شبیـه این جماعـــت بـاش یـا تنـــها بمان
هـــیچکس سمت دل تــــنها نمی آید،
یــا شبیـه این جماعـــت بـاش یـا تنـــها بمان
هـــیچکس سمت دل تــــنها نمی آید،
رفـــــیق
التیـام درد هـای مـا فقط مـرگ است و بس
حــــال ما با دود و الــــکل جا نمی آید،
التیـام درد هـای مـا فقط مـرگ است و بس
حــــال ما با دود و الــــکل جا نمی آید،
رفـــیـق
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر