جامعه باز و بسته
انسان شناسی و فرهنگ
بابک احمدی،
«مدرنیته و اندیشه انتقادی» ۱۳۷۳، ص ۱۳۱
۱
« پوپر
هرگز به آنچه خود « علم گرايي» مي
خواند
موافق نبود
او به اين باور همگاني و ماده گرايانه كه علم فرا شد
گردآوري داده هاي عيني (اثباتي) است
و
از
راه استقراء
مي توان به نتايجي
كلي دست يافت
انتقاد كرده است
پوپر
هرگز نپذيرفت
كه
علم مي تواند از
ارزشگذاري ها و پيش داوري هاي مستقل و رها باشد.»
علمگرایی چیست؟
علمگرایی
سیانتیسم
ساینتیسم
دیدگاهی فلسفی
است
که
روشهای علوم
طبیعی
را
برتر از تمامی روشهای جستجوییِ انسانی
میداند.
علمگرایی،
تنها
روشهای تجربی و استدلالی
را
جهت توضیح تمامی ابعاد فیزیکی، اجتماعی،
فرهنگی و روانی،
قابل قبول میداند.
ویکیپدیا
ایراد اساسی علمگرایی چیست؟
ضمنا
اگر
پوپر
موافق علمگرایی نبوده است،
پس
بابک احمدی و یا مجتهد و مرجع تقلیدش
برای چه
علمگرایی
را
تماتیزه می کند؟
ما
همین تعریف علمگرایی
را
مورد تأمل قرار می دهیم:
۲
علمگرایی
سیانتیسم
ساینتیسم
دیدگاهی فلسفی
است
که
روشهای علوم
طبیعی
را
برتر از تمامی روشهای جستجوییِ انسانی
میداند.
اولا
اگر
علمگرایی
دیدگاهی فلسفی
باشد،
برای بررسی چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های مادی و فکری
باید
روش های فلسفی
را
به
خدمت گیرد
و
نه
روش های علم الاشیایی
را.
ثانیا
روش و یا متد
به
تنهایی
تعیین کننده نیست.
متد
همیشه
در
دیالک تیک تئوری و متد
معنی دارد.
یعنی
متد
همیشه
مبتنی بر تئوری
است.
متد به تنهایی معجزه نمی کند.
مثال:
دیالک تیک
متدی فلسفی
است.
هگل
هم
دیالک تیک
را
به
خدمت می گیرد،
بی آنکه بتواند به حقیقت عینی دست یابد.
برای اینکه جهان بینی هگل
یعنی
مبنای تئوریکی دیالک تیک هگل
ایدئالیستی
است.
متد دیالک تیکی
زمانی می تواند خادم کشف حقیقت عینی باشد،
که
مبتنی بر جهان بینی ماتریالیستی باشد
یعنی
مارکسیستی
باشد.
۳
علمگرایی
سیانتیسم
ساینتیسم
دیدگاهی فلسفی
است
که
روشهای علوم
طبیعی
را
برتر از تمامی روشهای جستجوییِ انسانی
میداند.
روش ها و یا متدهای علوم طبیعی
مختص عرصه مربوط به هرکدام از آنها ست.
مثال
با
متدهای شیمیایی
می توان
محتوای اله منتار (عنصری) سنگی
را
تعیین کرد.
مثلا
می توان کشف کرد
که
تکه سنگی
حاوی عناصر آهن و نقره و طلا و مس و نیکل و جیوه است.
همین و بس.
با
متد علم طبیعی شیمی
نمی توان
جامعه
را
تجزیه و تحلیل کرد و شناخت.
عرصه علوم طبیعی
جزئیات
است.
شیمی
علم اتم ها ست.
فیزیک
علم مولکول ها ست.
بیولوژی
(زیست شناسی)
علم سلول ها ست.
ژئولوژی
(زمین شناسی)
علم زمین است.
جانورشناسی
علم جانوران است.
فیزیولوژی
علم روندهای حیاتی
مثلا
گردش خون
است.
متدهای علوم طبیعی
در
عرصه مربوطه خود
رد خور
ندارند.
ولی
در
عرصه های دیگر
و
به
ویژه
در
عرصه کل هستی
به
درد
نمی خورند.
۴
علمگرایی
سیانتیسم
ساینتیسم
دیدگاهی فلسفی
است
که
روشهای علوم
طبیعی
را
برتر از تمامی روشهای جستجوییِ انسانی
میداند.
برای درک کل
به
فلسفه علمی
نیاز مبرم است.
فلسفه علمی
(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریایلسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)
همه دستاوردهای همه علوم
را
تجرید می کند.
یعنی
از
خطه محدود خاص شان
به
عالم متعالی نامحدود عام
از
خطه جزء
به
عالم کل
ارتقا می دهد
و
ضمنا
متد مطمئن تجزیه و تحلیل در اختیار علوم از هر نوع قرار می دهد.
اهمیت و عظمت و ندرت (بی نظیری) مارکسیسم - لنینیسم
همین جا ست:
شیمیدان مارکسیست
با
شیمیدان هپیلی هپو
از
زمین تا آسمان
تفاوت دارد.
بی دلیل نیست
که
کتب درسی در رشته های مختلف علوم طبیعی و غیره آلمان امپریالیستی
کتب درسی آلمان دموکراتیک
بوده اند.
۵
« پوپر
هرگز به آنچه خود « علم گرايي» مي
خواند
موافق نبود
او به اين باور همگاني و ماده گرايانه كه علم فرا شد
گردآوري داده هاي عيني (اثباتي) است
و
از
راه استقراء
مي توان به نتايجي
كلي دست يافت
انتقاد كرده است
استقراء
یکی از متدهای بهتر از هیچ فلسفی عهد بوق است.
استقراء
چیست؟
مثال:
۱
اگر باران ببارد،
سنگفرش خیابان خیس می شود.
۲
سنگفرش خیابان خیس
است.
۳
پس
نتیجه می گیریم که باران باریده است.
این نتیجه گیری مبتنی بر متد استقراء
بد نیست.
بهتر از هیچ است.
ولی
حتما نباید مبتنی بر حقیقت عینی باشد.
شاید
مأمورین شهرداری
به
خیابان
آب پاشیده باشند.
شاید
لوله آب ترکیده باشد.
و
غیره.
پوپر
که
مغز اندیشنده نداشته است.
پوپر
و
امثالهم
بدترین دشمنان حقیقت عینی بوده اند.
متنفر از حقیقت عینی بوده اند.
یکی از دلایل طویله تر گشتن طویله جماران
استاد دانش کاه گشتن
دانش آموختگان
در
دانش کاه های امپریالیستی
است.
در این ۴۰ سال نکبت
۴۰۰۰۰ زباله امپریالیستی و فئودالیستی
ترجمه و تدریس و توزیع شده اند.
انحلال حزب توده و حذف فرزندان و فرزانگان توده
برای جامعه ما
بسیار گران تمام شده است.
بس نقش ها زدند
ولی
روز آزمون
یک از هزارشان
یک از هزارشان
نشد
آن
بی نظیر ما
یاد دوست
یادش به خیر دلبر روشنضمیر ما
دلدار ما
دلاور ما
دلپذیر ما
یاری
که
در
کشکش گرداب های غم
او بود و دست بسته او دستگیر ما
او بود و دست بسته او دستگیر ما
یادش دوید در دلم و چون نسیم خیس
بگذشت و تازه کرد سراسر کویر ما
بگذشت و تازه کرد سراسر کویر ما
ما را هوای او ست در این برگریز مهر
پر می کشد ز سینه دل دیرگیر ما
پر می کشد ز سینه دل دیرگیر ما
صیاد ما که بخت و کمندش بلند باد
پرسیده هیچ گاه
پرسیده هیچ گاه
که
کو آن اسیر ما؟
صبح است
روی دوست
چراغی از آفتاب
او را چه غم ز شمع دل پیش میر ما
او را چه غم ز شمع دل پیش میر ما
بس نقش ها زدند
ولی
روز آزمون
یک از هزارشان
یک از هزارشان
نشد آن بی نظیر ما
تیر دعا رها ست در این آسمان
کجا ست
مرغ دلی که سینه سپارد به تیر ما؟
مرغ دلی که سینه سپارد به تیر ما؟
روزی
به سر نیامده
شامی
به پای خاست
بنگر که تا چه زود رسیده است دیر ما
بنگر که تا چه زود رسیده است دیر ما
فریاد ما ز دشنه دشمن نبود
«دوست»
خنجر برون کشید و بر آمد نفیر ما
خنجر برون کشید و بر آمد نفیر ما
آنان که لاف دایگی و مادری زدند
خوردند خون ما و بریدند شیر ما
خوردند خون ما و بریدند شیر ما
آن جا که باغبان کمر سرو می زند
و ز باغ می برد همه عطر و عبیر ما،
ای شط ره رونده
و ز باغ می برد همه عطر و عبیر ما،
ای شط ره رونده
تو آیینه ای بگیر
بر روی و موی بیدبن سر به زیر ما
بر روی و موی بیدبن سر به زیر ما
می گفت پیر ما
که
صبوری به روز سخت
حالی بیاورید صبوری به پیر ما
حالی بیاورید صبوری به پیر ما
چون عقل را به گوشه میخانه باختیم
عشق تو ماند در همه حالی دبیر ما
عشق تو ماند در همه حالی دبیر ما
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر