شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت ششم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان
سعدی»، ص ۲۸)
۱
شنیدم که بگریست سلطان روم
بر نیکمردی ز اهل علوم:
که پایانم از دست دشمن نماند
جز این قلعه در شهر با من نماند
معنی تحت اللفظی:
شنیدم که قیصر روم نزد
نیکمرد دانشمندی شکوه کرد
که
دشمن دار و ندارم را به
غارت برد و فقط همین قلعه را برایم باقی گذاشت.
سعدی
در این حکایت
سر نوشت
خوانین و سلاطین فئودالی در سراسر جهان
را
تصور و تصویر می کند:
بوده است :
سلب مالکیت کنندگان، خود دیر یا زود سلب
مالکیت می شوند.
۲
بگفت:
«ای برادر غم خویش خور
که
از
عمر بهتر
شد
و
بیشتر
معنی تحت اللفظی:
نیکمرد دانشمند
جواب داد:
غم خویشتن خویش
را
بخور
که
بخش بیشتر و بهتر عمرت هدر رفت.
نیکمرد اهل علوم،
برخلاف دانای روشن نفس در حکایت قبلی مربوط به تکله،
سلطان
روم
را
به
خوردن غم خویش
فرا می
خواند.
ما برای مقایسه
رهنمود دانای روشن نفس به تکله
را
که
قصد عزلت
گزینی و غم خویش خوری بر سر داشت،
ذکر می کنیم:
چو بشنید، دانای روشن نفس
به تندی بر آشفت
کای تکله، بس
طریقت، به جز
خدمت خلق نیست
به تسبیح و
سجاده ودلق نیست.
چی شده است؟
چرا سعدی آنجا به به خدمت
به خلق فرامی خواند،
اینجا به خدمت به
خود؟
واقعیت این است
که
سعدی
فقط
برای توده مولد و زحمتکش
تریاک تئوری
تولید
نمی کند.
او
می تواند برای اشراف بنده دار، فئودال و دربار
نیز بهترین تریاک ها را در حقه وافور کند، متکا را پشت شان قرار دهد و وافور حاضر
و آماده را به دست شان دهد.
ایدئولوگ طبقه باید هرازگاهی به تسکین سلطان
مغلوب کمر بندد.
امروزه
سران سرمایه
به
خاطره نویسی
تشویق می کنند،
همانطور که شولتس،
وزیر خارجه سابق امریکا به شیوادناتزه
مغلوب توصیه کرده بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر