ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
۱
باران میرزایی
محمد يتيم چوپان
در
مقابل سران قريش و روابط و مناسبات طبقاتي
طغيان مي كند
همانطور
كه
عیسی مسيح،
مقابل طبقه حاكمه يهود
انقلاب مي كند.
کردوکار حضرت محمد
اگرچه
وجوه مشترکی با کردوکار حضرت عیسی دارد،
ولی
یکسان نیست:
الف
وجود مشترک آندو
۱
هر دو
به
نفی دیالک تیکی ادیان ماقبل خود
مبادرت می ورزند.
۲
هر دو رو به فردا دارند.
یعنی
نماینده پیشرفت جامعه اند.
هر دو طرفدار مناسبات تولیدی برده داری اند.
یعنی
انقلابی اند.
گذار جامعه
از
فرماسیون اقتصادی کمون اولیه
به
فرماسیون اقتصادی برده داری
گامی به پیش است
و
لذا
انقلابی
است.
ب
تفاوت آندو
۱
حضرت عیسی
با
روبنای ایده ئولوژیکی فرماسیون اقتصادی برده داری
در گیر می شود.
یعنی
ایده ئولوگ طبقه حاکمه برده دار
ایده ئولوگ طبقه حاکمه برده دار
است.
مبلغ تئوری تسلیم توده به فرماسیون اقتصادی مترقی تر است.
مسیحیت
مذهب مسالمت
است.
۲
حضرت محمد
با
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
درگیر می شود.
یعنی
در
آن واحد
هم عضو و جزو طبقه اجتماعی برده دار
است
و
هم
ایده ئولوگ این طبقه اجتماعی
است.
اسلام
به
همین دلیل
مذهب سلحشوری (میلیتانتی)
است.
حضرت محمد
معجونی از مبلغ و مجاهد
(ایده ئولوگ و سردار جنگ)
است.
۲
اگر
دقت كنيم
ريشه ي مبارزه طبقاتي رو حداقل در اين دو دين كه مي شناسم
مي بينيم
و
اين مطلب
تأييد همان سخن ماركس
است
که
تمامي انقلاب ها، طغيان هاي طبقاتي بودند.
ریشه مبارزه طبقاتی
را
در
همه چیز هر جامعه
می توان دید.
انقلاب
یعنی
گذار جامعه از پله توسعه نازل به پله توسعه عالی تر
نه
کمتر
و
نه
بیشتر.
۳
البته
اگر
اين
اديان
را
در
خوانشي انقلابي
مطالعه كنيم .
ماهیت مسیحیت و اسلام و هر کس و هر چیز دیگر
ربطی
به
خوانش آنها توسط این کس و آن ناکس
ندارد.
ماهیت هر کس و هر چیز
عینی و یا اوبژکتیو
است.
یعنی
بی اعتنا
به
خوانش این و آن و میل و خواهش این و آن وجود دارد.
۴
حتي اگر خوانشي طبقاتي داشته باشيم
ريشه مبارزه طبقاتي و يا آرمانشهر مساوات طلبانه
را
می توانیم
در
شاهنامه و كيخسرو و مبارزه وي و اقدامات سياسي وي در تقسيم مساوي ثروت
ببينيم
ظاهرا
میان خوانش انقلابی و خوانش طبقاتی
تفاوت می گذارد.
مگر خوانش انقلابی و یا ارتجاعی
خوانشی ماورای طبقاتی است؟
اصلا
منظور از این خوانش چیست؟
تفسیر؟
۵
ليكن در زمان مسيح يا اسلام مكتب پيشرفته و مدرن ماركسيستی وجود نداشت
فقط همان مبارزه طبقاتي و عدالت خواهي وجه تشابه آنها ست
مارکسیسم
نه
مکتب و مذهب
بلکه
ایده ئولوژی
است.
مارکسیسم
ایده ئولوژی پرولتاریا (طبقه کارگر صنعتی) است.
«مارکسیسم» اشرافیت برده دار و روحانی (آل عیسی و آل عبا)
مسیحیت و اسلام
بوده است
که
هر دو
نافی تساوی و مبلغ نابرابری
مخالف داد و مبلغ بیداد
بوده اند.
۶
عدالت و آزادي خواهي
شايد سابقه اي به درازاي تاريخي اولين جوامع ابتدايي بشريت برسد
آره.
ولی
مسیحیت و اسلام
نه
مذاهب طرفدار آزادی و عدالت،
بلکه
درست بر عکس،
مذاهب بردگی و ابستگی و بیداد هستند.
۷
البته
جامعه مذهبي ايران
را
هم
بايد در نظر گرفت
و
اينكه شايد گلسرخی و کرامتیان
در تشبيه خود
خواهان جلب نظرات مردم شيعه
هم بوده اند.
اکنون
«خوانش» و یا «خواهش» پراگماتیستی (منفعت طلبی)
وارد
ادله باران می شود.
این بدان معنی است
که
خسرو گلسرخی
عوامفریبی
بیش
نبوده است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر