۱۳۹۸ بهمن ۲۴, پنجشنبه

سیری در غزلی از مولوی (۱)



محمدبن بهاءالدین محمد مولوی بلخی   
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه.ق)
متخلص به «خاموش» و «خَموش» و «خامُش»
از بزرگان عالم ادب و از متفکران بزرگ قرن هفتم
مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و مجاهدت و ریاضت
آثار:
مثنوی معنوی (بیست  و شش  هزار  بیت)
دیوان غزلیات  معروف به  دیوان شمس
مکتوبات
مجالس
سبعه
فیه مافیه

تحلیلی
 از 
شین میم شین

مولوی 
 «دیوان شمس» 
غزلیات
 
همه صیدها بکردی 
هله
 میر 
بار دیگر
سگ خویش 
را 
رها کن 
که 
کند شکار دیگر
همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم 
که 
بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب 
عدد و شمار دیگر
تو 
بسی سمن بران 
را 
به 
کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا 
بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی 
که
 بباخت
 آن چه بودش
بنماند 
هیچش
 الا 
هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی 
هله
 تا 
جز او
 ندانی
نه
 چو روسبی 
که
 هر شب
 کشد او
 به
 یار دیگر
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی 
طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر (پهلوی، بغل) دو یار باشد
هله 
تا 
تو رو نیاری 
سوی پشت دار دیگر
که اگر بتان چنین‌ اند ز شه تو خوشه چینند
نبدست 
(نبوده است)
 مرغ جان 
را
 به 
جز او 
مطار (محل پرواز) دیگر

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر