از
مسعود بهبودی
طبقات اجتماعی واپسین و خردستیزی
۱
درود.
مسئله
مسئله افراد نیست.
۲
مسئله
مسئله طبقات اجتماعی است.
۳
تفاوت و تضاد طبقه کارگر با طبقات اجتماعی واپسین
فقط در محتوای سفره نیست
بلکه
ضمنا
در
ایده ئولوژی است.
۴
ایده ئولوژی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم)
راسیونالیستی
و
یا
خردگرا
است
۵
طبقه کارگر
اگر
نان در سفره ندارد
در عوض
ایده ئولوژی علمی فخر انگیزی دارد
و
مدافع پیگیر حقیقت عینی است.
۶
این مهمترین تسلیحات
طبقه کارگر است:
خردگرایی
و
حقیقت پرستی
۷
خرد و در نتیجه خرد
حقیقت
برای طبقه کارگر
همان است
که
خدا
برای مؤمنین است.
۸
حقیقت تنها دگم (جزم) ضد دگماتیکی (جزم ستیز) طبقه کارگر است.
۹
ایده ئولوژی ظبقات اجتماعی واپسین
مثلا اشرافیت روحانی واپسین و بورژوازی واپسین
ایراسیونالیسم (خردستیزی) و حتی ایرئالیسم (ضد رئالیسم) است.
۱۰
اینها می توانند حتی وجود خورشید را انکار کنند.
۱۱
مؤسس ایراسیونالیسم (خردستیزی)
نیچه
خاتم الفلاسفه بورژوازی واپسین
است.
۱۲
فاشیسم و فوندامنتالیسم و عرفان و امثالهم
جریایات ایراسیونالیستی اند.
۱۳
وقتی ایراسیونالیسم (خردستیزی) با جهل و خریت گره خورد
جنون
تولد می یابد.
۱۴
و
جنون به وحشت می انجامد.
۱۵
بی شرمانه
از نژاد که متعلق به بیولوژی (جانوران) است
دستاویزی برای ترور سیستماتیک بشریت زحمتکش می سازد:
۶ میلیون یهودی و کمونیست و کولی را پس از کشیدن شیره جسم و جان شان مسموم می کند و به اجاق های آدمسوزی می سپارد
و
۶۰ میلیون نفر را بمباران و نابود می سازد.
۱۶
از خرد خبری نیست.
خرد مذموم است.
خانه خرد به آتش ایراسیونالیسم (خردستیزی) کشیده شده است.
خطرناکی افکار نیچه و لاشخورهای دیگر همینجا ست.
۱۷
فوندامنتالیسم
هم
همشیره فاشیسم است:
فوندامنتالیسم
فاشیسم اشرافیت فئودال و روحانی است
اصرار اسرارآمیز اجامر جماران بر کتمان دلیل سقوط هواپیمای مسافربری چیست؟
۱
سؤال از دیوانگان
دیوانگی است.
۲
جنون چیست؟
۳
جنون
نتیجه ترکیب خریت با خردستیزی است.
۴
از مجانین و دیوانگان
نباید انتظار عقل و خرد داشت و برای اعمال شان دلیل خواست و دلیل جست.
۵
دیوانه
نمی اندیشد
پس هست.
ضرب المثل های فارسی
۱
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه:
این
مثل، از یک بازی کودکانه قدیمی گرفته شده است، با این آغاز: موش موشک، آسه
برو،... در این ضربالمثل مخاطب را از «شاخ گربه» میترسانند در حالی که
گربه شاخ ندارد.
کاربرد:
این مثل برای سفارش به احتیاط زیاد و نهایت دقت و مراقبت از نتایج عمل یا موردی یا کسی به کار میرود.
اگر
بخواهیم به کسی بگوییم که کار خودت را بکن و با دیگران کاری نداشته باش و
در بحثها و درگیریهای اجتماعی شرکت نکن تا آسیب نبینی، این مثل را به کار
میبریم.
۲
آسوده کسی که خر نداره از کاه و جوش خبر نداره:
این
مثل را غالباً اشخاص بی بضاعت که نانی به دست می آورند و به قناعت می
خورند در مورد خودشان استعمال می کنند و گاهی هم اشخاص توانگر از کثرت کار و
زحمت ناشی از ثروت زیاد و خستگی روحی یاد از آسایش مردم بی بضاعت کرده به
ایراد این مثل مبادرت نمایند.
۳
آرزو بر جوانان عیب نیست.:
در مقابل خواسته های برآورده نشدنی جوانان میگویند.
جوانان باید امید داشته باشند و برای اهداف آینده تلاش کنند.
۴
آرد خودمونو بیختیم، الك مونو آویختیم :
آردمان را بيختيم و غربيلمان را آويختيم:
تكيه
كلام كساني است كه سني از آنها گذشته و كار و فعاليت داشتهاند و كناري
نشستهاند، هم چنين است كه سخن افرادي كه از كار و فعاليت لازم شانه خالي
ميكنند و ميخواهند با اين جمله روش و حركت خود را توجيه نمايند.
مثل، ديگر از ما گذشته است، كار جوانان است، كار جوانان به جوانان گذار.
۵
آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:
به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد و به نادرست انجام می دهد
۶
آدم گدا، اينهمه ادا
۷
آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه :
اشاره این مثل به تمرکز و توجه فرد نیازمند به نیازهای اساسی خود است.
میگویند
پخت نان سنگک قبل از ورود اسلام در ایران رواج داشته و در واقع ایده پخت
آن را پزشک یکی از سلاطین ساسانی میدهد. او برای سلطان که بیماری سختی
دچار شده بود تجویز میکند که نانی بخورد که روی ریگ (سنگ ریزه) پخته شده
باشد.
البته
در سالنمای کمیته نانوایان تهران که در تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ در
تهران منتشر شده است هم درباره پیدایش نانوایی و نان سنگک این طور آمده
است: «شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهیدست و لشگریان خود که غالباً در
سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری
میرسند نانواییهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه
نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد و حل این
مشکل را از «شیخ بهایی» که از اجلهٔ علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ
بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود…»
۸
آدم دستپاچه دو پا را می کند در یک پاچه:
عجله، هر کاری را خراب می کند.
باز هم صد رحمت به سفیر امریکا
۱
نادانی
ننگ نیست.
بی شرمی ننگ است.
۲
رسانه های همگانی ـ جهانی
بی کمترین شرم
از
آزادگر
که
برای ازادی آوشویتس
۶۰۰۰۰۰ نفر فدا کرده
فاکتور گرفتند.
۳
اصلا
اسمی از آزادگر
بر زبان نراندند.
۴
کسی هم نپرسید.
۵
بعد
عقد قرار داد عدم تجاوز متقابل میان استالین و هیتلر را
چنان باد زدند که
در تحلیل نهایی
جنگ جهانی امپریالیستی دوم
به
گردن استالین افتاد.
هی مش برنارد شاو
اکنون دین آبرومندی در جهان نداریم.
برنارد شاو
۱
اکنون
در
دوزخ خریت و خردستیزی
یعنی
در دوزخ جنون
دین
آرزو آرمان و ایدئالی دست نیافتنی است.
۲
دین
اکنون
آبروی بشریت گرفتار در دوزخ دین فروشی و آن و این فروشی و بی آبرویی است.
۳
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
۴
دین
اکنون
آلت دست
مشتی جاکش شده است
برای غارت سفره خالی توده
۵
دی شیخ بی چراغ همی گشت گرد باغ
کز این و آن
ملولم و ادیانم آرزو ست.
مسلمان حق دارد
عقاید تهوع آور هندوها
را
خرافه بداند
داوکینز
۱
حقیقت هم همینه.
۲
اسلام در میان ادیان بهترین و علمی ترین آنها ست.
۳
خود داوکینزها
در کلیک مفصلی همین حرف ما را زده
ولی
بدبخت
بیسواد است و حرف دهن خود را نمی فهمد.
۴
مسیحیت
علمی تر از یهودیت بوده
چون
نافی دیالک تیکی اش بوده است.
۵
اسلام هم نافی دیالک تیکی یهودیت و مسیحیت و غیره بوده
و
علمی تر از همه آنها ست
۶
توله های داوکینز هم نافی او و همسرش خواهند بود
و
از
تکرار خرافه هایش
پرهیز خواهند ورزید
و
علمی تر از او فکر خواهند کرد.
۷
نفی نفی
قانونی دیالک تیکی است:
فرزند
بهتر از پدر و مادر
می شود
توله بهتر از حیوان
جوجه
بهتر از پرنده و مرغ و خروس
پیله بهتر از پروانه
این که حریف
تعریف انسانیت نیست.
۱
این تعریف خریت است.
۲
چون کسی که در جامعه طبقاتی آرزوی همزیستی مبتنی بر مهر و محبت و صلح و صفا کند
در
بهترین حالت
خر است
و
نه
آدم.
۳
با پوزش کلان از خران
که خادمان دیرین انسان بوده اند
و
حالا
مطب
باز کرده اند
و
فونکسیون طبابت دارند
این طبقه بندی آدمها
همه از دم
بند تنبانی اند.
۱
مبتنی بر خودخشنودی و هارت و پورتیسم اند.
۲
آدم ها را نمی توان بر اساس معاییر بند تبنانی و تصادفی طبقه بندی کرد.
۳
خیلی ها
در عصر فئودالیسم
آدم ها را بر اساس معیار جغرافیایی
به دوست و دشمن
آشنا و بیگانه
طبقه بندی می کردند.
۴
هر خری که در خطه ارباب فئودال معینی عرعر می کرد
دوست محسوب می شد
و
بقیه آدم ها در خارج خطه ارباب مربوطه
دشمن.
محسوب می شدند.
۵
روحانیت کثافت
بشریت را
به شرقی و غربی
طبقه بندی کرد
و
طویله خود را نه شرقی و نه غربی قلمداد کرد.
۶
امروز
هم نوکر شرق کذایی است و نه چکمه لیس غرب کذایی
۷
فاشیست های رنگارنگ
بشریت را بر اساس معاییر خرکی و الکی و خرکنکی خود
به
ترک و غیر ترک
به
کرد و غیر کرد
به
عرب و عجم
به
امریکایی و اروپایی و آسیایی و افریقایی
به
زن و نر
به
کودک و سالمند
به
زنگرا و نرگرا
به
یک جنسی و دوجنسی و سه جنسی
و
مزخرفات دیگر
طبقه بندی می کنند و عوامفریبی میکنند.
۸
خیلی ها که هنری جز نشخوار حرف های این و آن ندارند
خود را علامه و بقیه را خر و خفته و خواب آلود تصور می کنند.
۹
آدم
آدم است
۱۰
آدم موجودی نوعی است
برابر است و خواهر است و برادر است.
۱۱
تفاوت ها و تضادها
بسته به سیستم اجتماعی ضد انسانی است
و
ازلی نبوده اند و ابدی هم نخواهند بود.
۱۲
پیش به سوی هماندیشی هماموزی همیاری همکاری و همبستگی
مقوله چیست؟
۱
مقوله = عالی ترین مفهوم.
۲
مثال:
سرو یک مفهوم بیولوژیکی است.
۳
چنار هم به همین سان
۴
درخت هم یک مفهوم بیولوژیکی است.
ولی عالی از سرو و چنار است
چون هزاران درخت دیگر را نیز در برمی گیرد.
۵
نبات هم یک مفهوم بیولوژیکی است.
ولی عالی تر از سرو و چنار و درخت است.
۶
چون
نبات
علف و خزه و جلبک و سرو چنار و درخت را هم در برمی گیرد.
۷
ماده و یا وجود و یا واقعیت عینی
اما
مقوله فلسفی است
۸
ماده و و یا وجود ویا واقعیت عینی
عالی ترین مفهوم فلسفی است
۹
یعنی عالی تر از آن مفهومی وجود ندارد.
۱۰
مفاهیم سرو و چنار و درخت و نبات و ذره و کاینات
زیرمفهوم های مقوله فلسفی روح و یا شعورند
۱۱
مفاهیم و مقولات
نمی توانند عینی و یا اوبژکتیو
باشند
۱۲
بلکه ذهنی و سوبژکتیو اند.
۱۳
هگل از مفاهیم و مقولات به عنوان ارواح سخن می گوید.
و
ارواح را سلسله مراتبی تصور و تصویر می کند
۱۴
ارواح انعکاس چیزهای واقعی و عینی اند.
۱۵
مفهوم سرو انعکاس سرو سر و مر و گنده در باغستان حریف است
به همین دلیل ثانوی است.
۱۶
اگر سرو سر و مر و گنده در باغ وجود نمی داشت
مفهوم سرو
تشکیل نمی شد.
۱۷
پیش به سوی فراگیری تعریف مفاهیم
پیش به سوی تفکر مفهومی
۱۸
چون تفکر یا تفکر مفهومی است
و
یا
اصلا تفکر نیست.
کانت
۱۹
خودمختاری چیست؟
۲۰
خودمختاری و یا استقلال یک مفهوم فلسفی است.
۲۱
پس از فراگرفتن تعریف این مفهوم
می توان راجع به خودمختاری بحث کرد
۲۲
به قول حریفی
خر نمی تواند مختار (آزاد) باشد
چون
پیش شرط اختیار
شناخت و شعور است
و
خر فاقد شناخت و شعور است
با پوزش از خر
۲۳
اگر خری خواهان خودمختاری باشد
خلایق فقط می توانند بگویند:
تو سعی کن مختار باشی
خودمختاری پیشکش
۲۴
حریف توان فهم جمله ای را ندارد
اصلا نمی داند که زبان چیست.
اما
دم از تبعیض زبانی می زند و منظورش اشاعه فاشیسم و تجزیه از طویله و ترکیب با عرعردوغان و غیره است.
۲۵
این چیزها تهوع آورند.
چنین روزم آرزو ست
۱
خودمختاری فردی
ایدئال دیرین و دیرنده نیاکان ما بوده است.
۲
مسئله اما
دیالک تیک جبر و اختیار است که دیالک تیکی سمج و سرسخت و رو دار است.
۳
به آذین
این دیالک تیک را در جمله ای تصویر کرده است:
آزادی (اختیار) = حرکت در لا به لای دیوارهای عینی
۴
آدمیان چنان نمی رانند که می خواهند.
نمی توانند هم به دلخواه خود برانند و ضمنا فاتحه ای بر خود و همنوعان خود نخوانند.
۵
آدمیان چنان می رانند که شرایط عینی موجود مجاز می دارد.
۶
مثلا
هر کسی دلش پرواز می خواهد
جو سنگین زمین
اما
مجاز نمی دارد.
به
همین دلیل
آدمی می اندیشد و پر پرواز برای غلبه بر جو سنگین زمین می سازد.
۷
آزادی هر کس
به اندازه شناخت او از جبر عینی و چاره اندیشی علمی است:
دیالک تیک تئوری و پراتیک = دیالک تیک اندیشه و عمل
۸
روزی که هر کس راننده زندگی خود باشد
یعنی خودمختار باشد
روزی است که
که
«من» او در «ما»ی جامعه
حل شده باشد
و
«ما»ی جامعه در «من» او.
۹
آن
روز و روزگار را کمونیسم (اجتماع پرستی) می نامند که دیالک تیکی از
هومانیسم متکامل و ناتورالیسم متکامل (انسان پرستی متکامل و طبیعت پرستی
متکامل)
است.
۱۰
چنین روزم
آرزو ست
علی پاشایی
همه دارند برای همدیگر فیلم بازی می کنند
بعضی آگاهانه
بعضی متوهمانه.
۱
درود.
این جمله حریف حاوی خیلی حرف های نگفته است.
۲
اگر تحلیل شود، اسرار نهفته در آن
هویدا می شوند.
۳
حریف خود را به مثابه کالای پر مشتری
به
خلایق معرفی می کند
که خواستگاران برای دستیابی به او از روی جسد همدیگر می گذرند.
۴
توان دیپلوماتیک زنان ایران
غول آسا ست.
۵
زنان شان چنین اند ایرانیان
چگونه اند شاهان و روحانیان؟
ویرایش:
یاسر عزیزی
ای سوگوارِ راه درازی
که
خستگان
با پای بیتوان خود از آن، گذشتهاند
اینک ببین که به هر کوی و راه و رود
رهپویهای تازه و تردی
غمگین نشستهاند.
ما کولهبارِ درد به دوشان
در انجماد باور و بازی
چونان تمام شهر خموشان
لختی به جان لحظه و امکان
نفرینکنان
راهی کنجایم.
ای بیبهار تازهتر و باردارتر
ای دشت خشک
ای روز تار
بر این قبیله که دستانشان ز یاس
بر هیچ میرود
گاهی جنون ببار.
معنی تحت اللفظی:
ای کسی که سوگوار راه درازی هستی که رهروان خسته با پای ناتوان از آن عبور کرده اند،
اکنون در هر کوچه و راه و رود
رهپویان تر و تازه ای
اندوهگین نشسته اند.
ما
کولبران درد
بسان همه سکنه شهر خاموشان
در حالیکه باور و بازی مان یخ زده،
نفرین کنان بر لحظه و امکان
در صدد گوشه نشینی هستیم.
ای دشت خشک و روز تیره
که
بدون بهار
تازه تر و باردارتر هستی
بر این جماعت که از فرط یأس علافند
هر از گاهی جنون ببار.
پایان
جنون باریده شاعر
دشت خشک و روز تیره
چه می توانست کرد
جز بارش جنون.
جنون اما چیست؟
جنون نتیجه نهایی ترکیب خریت با خردستیزی است.
فیلسوفشاعری در شامگاه پیروزی عنگلاب اسلامی
از
روند و روال تشکیل همین جنون سخن گفته است:
ژاله بر سنگ افتاد چون شد ؟
ژاله خون شد
خون چه شد ؟
خون چه شد ؟
خون جنون شد
نتیجه این دیالک تیک جنون و خون
جماران جنایت سرشت است و جنایت پیشه
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر