ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
معنی تحت اللفظی:
ما
افرادی مست، بی غم و دلباخته ایم.
ما
محرم اسرار عشق و همدم جام باده ایم.
از
زمانی
که
ما
از
کمند ابروی او رهایی یافته ایم،
خیلی ها بر ما کمان ملامت کشیده اند.
۱
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
از
سویی
دیالک تیک تیر و کان
را
به
شکل دیالک تیک ملامت و کمان
بسط می دهد
و
از
سوی دیگر
دیالک تیک کمد و صید
را
به شکل دیالک تیک ابروی جانان و دست و پای خود و یاران.
در
شعر فئودالی قرون وسطی
ابروی معشوق
به
مثابه کمان
و
مژگان او
به
مثابه تیر
تصور و تصویر می شود.
معشوق
به
مثابه صیاد
و
دل عاشق
به
مثابه صید
و
مژه و ابروی معشوق
به
مثابه تیر و کمان (ابزار صید)
پوئه تیزه می شود.
۲
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
ابروی جانان
را
به
کمندی بر دست و پای خود و امثال خود تصور و تصویر می کند
و
رابطه خود با جانان
را
رابطه صید و صیاد
می بیند.
خواجه و یاران
اما
دست و پای خود
را
از
کمند ابروی جانان گشوده اند و رهایی یافته اند.
از
آن
به
بعد
اطرافیان
بر
خواجه و یاران
کمان ملامت
کشیده اند.
یعنی
آنها
را
مورد سرزنش مدام قرار داده اند.
با
سرزنش
بمباران کرده اند.
این
بهترین مثال
برای فرمالیسم فئودالی در شعر قرون وسطی است.
خواجه
انرژی و نیرو و وقت ارجمند خود و خواننده و شنونده شعرش
را
برای تبیین اندیشه پیش پا افتاده ای
بر باد می دهد.
ضمنا
خیال می کند
که
شق القمر کرده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر