۱۳۹۸ اسفند ۵, دوشنبه

سیری در شعری از شهناز هماپور (۱۶)

 
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
هر شعرم 
بلیطی
 است
برای
 ورود به دنیای شما
سفری به چهار سوی وطنم.

ایستگاه ها 

را 
فراموش نمی کنم 
 قطار همیشگی
توقف هایی هم دارد
اما 

نه 
در 
دل و روح من.

با 

شما 
خندیده ام 
در 
شادمانی های گذرا 
 
آینه ام بودید 
در 
هر خیابانی و هر صفی. 
 
با 
 شما 
 با 
 هر آژیر 
 انگشت بر گوش گذاشته ام و زیر صندلی پناه برده ام 
 در 
 بمباران ها.
 
۱
احمد شاملو
هوای تازه
(۱۳۳۵)
تنها...
 
عنوان این شعر شاملو
«تنها»
ست.
 
دلیل این عنوان
را
باید در روند تحلیل این شعر او 
کشف کنیم.
 
یکی از دلایل تعیین این عنوان،
سلف سانترالیزاسیون
(قرار دادن خود در کانون جامعه و جهان و کل کاینات)
است.
 
وجه مشترک فرمال شاملو با شهناز
همین
است.
 
محتوای طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی این سلف سانترالیزاسیون
اما
چیز به کلی دیگری است:
 
۲
اکنون مرا به قربانگاه می‌برند
گوش کنید 
ای شمایان، 
در منظری که به تماشا نشسته‌اید
و
 در
 شماره، 
حماقت‌هایِ تان از گناهانِ نکرده‌ی من افزون‌تر است!
  با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است.
 
معنی تحت اللفظی:
اکنون
مرا
به
قربانگاه
می برند.
من 
هرگز
با
شما 
که
میزان حماقت تان از گناهان نکرده من
بیشتر است،
پیوندی نداشته ام.

شاملو
دوئالیسم نخبه و توده
را
به 
شکل دوئالیسم معصوم محکوم (خویشتن قربانی، مسیح مصلوب) و توده پخمه بسط می دهد
و
ضمن تجلیل از نخبه،
توده
را
مورد تحقیر و توهین و تحریف و تخریب قرار می دهد.

۳
 
شهناز هماپور

هر شعرم 
بلیطی
 است
برای
 ورود به دنیای شما
سفری به چهار سوی وطنم.

شهناز
اما
بر عکس شاملو
سودایی جز پیوستن به توده در سر ندارد.
به
همین دلیل 
از
هر شعرش 
بلیطی برای ورود به جمع آنان 
می سازد.

۴
شهناز هماپور

با 

شما 
خندیده ام 
در 
شادمانی های گذرا 

شهناز
بر خلاف شاملو
نخبه
نیست.
با
توده 
بوده است 
و
با
توده
در
شادمانی های حقیر
خندیده است.

بسان توده
که
در
شادمانی های حقیر می خندند.

شادمانی ها عظیم
را
توده
حتی
به
خواب نمی بینند.

۵
شهناز هماپور
 
آینه ام بودید 
در 
هر خیابانی و هر صفی.
 
رابطه شهناز با توده
نه
رابطه نخبه اکتیو با زباله پاسیو،
بلکه رابطه آدم و آیینه (شاعر و توده) بوده است.

۶
شهناز هماپور
با 
 شما 
 با 
 هر آژیر 
 انگشت بر گوش گذاشته ام و زیر صندلی پناه برده ام 
 در 
 بمباران ها.
 
شهناز
جزو و عضو جامعه 
جزو و عضو سپاه توده
بوده است.
 
او
هم
در
شادمانی های گذرا
و
هم
در
مصیبت های جانفرسا
با
توده
بوده است
و
چون توده 
بوده است.
 
۷
می توان گفت
که
ما
با
دو نوع ماهیتا متضاد از سلف سانترالیزاسیون در هنر
سر و کار داریم:
 
الف
 
سلف سانترالیزاسیون فاشیستی 
که
به
تجلیل نخبه خالی بند و تحقیر توده مولد فروتن
سرشته است.

شعر شاملو
تجلیگاه سلف سانترالیزاسیون فاشیستی 
است.
 
ب
سلف سانترالیزاسیون هومانیستی
که
روشنفکر توده ای
فقط به لحاظ تولید حوایج فکری 
(مثلا شعر، اندیشه، ترانه، آواز، تندیس و غیره) 
با
توده مولد حوایج مادی
 (نان و مسکن و پوشاک و خوراک و کارخانه و مزرعه و سبزی و میوه و میز و صندلی و در و پنجره و غیره)
فرق دارد.
 
تفاوت فی مابین
نه
تفاوت نخبه با توده
نه
تفاوت قربانی فدایی با توده پخمه تماشاچی،
بلکه فقط تفاوت نقش و جای (فردوسی) در تقسیم اجتماعی کار
است:
توده 
مولد نان
است
و
روشنفکر توده ای
مولد جان.
 
دیالک تیک نان و جان
فرمی از بسط دیالک تیک مادی و فکری
است.
 
سؤال
ولی 
این 
است
که
چگونه
شهناز
علیرغم تعلق خاطر به شاملو و بی خبری احتمالی از تئوری رهایش نهایی،
به
چنین درجه ای از بلوغ فکری و اجتماعی و سمتگیری
رسیده است؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر