قصه
های کوتاه
از
نویسندگان
آلمانی
۱۹۷۷
اف.
الف. هربیگ
دیالک
تیک سکس و سیگار
ولفگانگ
ابرت
برگردان
مسعود بهبودی
وقتی
پس از مدت های مدیدی برنی را دیدم،
چیزی
رنگین در نگاه داشت و به طرز عصبی سیگار می کشید.
«سیگار
کشیدن را دوباره از سر گرفتی؟»
حیرت
زده
پرسیدم.
«مگر
ترکش نکرده بودی؟»
«حالا
بیشتر از پیش می کشم.
عوضش
چیز دیگری را ترک کرده ام.»
سکوت
کرد و من هیجان زده منتظر ماندم.
«چیز
دیگه، دیگر چیه؟»
«زنان.»
«یا
للعجب.
تو که
در رابطه با زنان، سیگارکش زنجیره ای بودی.»
برنی
در
حالیکه
به
زن
موبوری با بلوز آبی می نگریست، که در حال نشستن سر میز روبرویی بود، گفت:
«دیگه
تمام شد. دیگه قطعا تمام شد.»
پرسیدم:
«از
کی تمام شده؟»
«من
از یک هفته قبل، دست به زنی نزده ام.»
برنی
فخرفروشانه جواب داد.
«اکنون
دیگر از خطر جسته ام. ضد ضربه گشته ام.»
«دلیل
این صرفنظر پهلوانانه چیه؟»
می خواستم
بدانم.
«خوب.
به
طرز
علمی
اثبات
شده
که
زنان
برای
سلامتی ما خطرناک تر از سیگار و عرق سگی اند.
علاوه
بر این، به لحاظ مالی هم خطرناکند.
در
رابطه
با سلامتی ام،
بیش
از پیش
روشن
شد
که
زنان
دشمن جانند.
دشمن
قلب و سر و معده اند.
رفتم
مطب
دکتر.
دکتر
پرسید:
خیلی
هوای زنان را داری؟
با
اکراه
گفتم:
«آره.»
دکتر
پرسید:
«هوای
چند زن را در حال حاضر داری؟»
«در
حال حاضر هوای ۳ زن را دارم»
البته
اندکی
چاخان
گفتم.
دکتر
با نگرانی پرسید:
«هر
هفته؟»
«هر
روز.
ولی
یکی از زنان را اغلب فقط می بوسم.»
«خیلی
زیادی از حده.»
دکتر
با تکان دادن سر، گفت.
«از
چه جنس از زنان بیشتر خوشت می آید؟»
گفتم:
«قبلا
از
زنان
سیاه تند و تیز.
سیاه
طبیعی بی غل و غش.
البته
چندی
است
که
از
زنان معتدل
موبور هم خوشم می آید.»
«زنان
موبور که خطرناکترند.»
دکتر
سختگیرانه
گفت.
گفتم:
«شاید
حق با شما باشد.
ولی من
تا حد خلسه و بیهوشی پیش نمی روم.»
سعی
کردم
تا
دکتر
را
آرام
کنم.
دکتر
ضربان
قلبم
را
معاینه
کرد.
«فرکانس
قلبت اصلا خوب نیست.
سکس
دمار از روزگار قلب در می آورد.»
سکوت
کردم و از ضربان قلبم به وحشت افتادم.
پیشنهادی
به ذهنم رسید.
گفتم:
«پس.
باید
اندکی جلوی خودم را بگیرم و فقط با زنان بی خطر رابطه داشته باشم.»
دکتر
ولی
سر
تکان داد و گفت:
«کافی
نیست.
وضع
قلب شما وخیمتر از این حرفها ست.
اگر
شما
حتی به یک زن نزدیک شوید،
من
سلامتی تان را تضمین نخواهم کرد.»
این
ضربه،
ضربه
سختی بود.
من به
سکس هر روزه با زنان عادت کرده بودم
و
حالا
می
بایستی ترک عادت کنم.
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر