۱۳۹۸ دی ۱۹, پنجشنبه

تأملی در سخنی از مریم فیروز راجع به صادق هدایت (۸)


صادق هدایت

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون

 
بخشی از خاطرات مریم فیروز 
 
۱
 خیلی از دوستان او،
 او را دیده بودند 
که
 در
 کوچه و خیابان
 در 
جلوی سگی زخمی 
زانو زده 
و 
به
 او خوراک یا شیر می‌دهد.
 
مریم فیروز
تمایل و یا تظاهر به تمایل اعضای طبقات حاکمه
به
طبیعت
را
به 
عنوان ناتورالیسم (طبیعگرایی) آنها
تفسیر می کند.
 
۲
 صادق نمی توانست در برابر این زجرهای بی سر و صدا
بر اعصاب و دل خود چیره شود. 
 او بیچاره می‌شد و روز و شب نداشت.
 
دلیل این تفسیر ساده لوحانه مریم فیروز،
قبل از همه
تعلق طبقاتی خود او
به
طبقات حاکمه
است.
 
در
قاموس مریم خوشخیال
صادق هدایت
از
مشاهده ذلت سگان
بیچاره می شد
و
شب و روز نداشت.
 
مریم فیروز
از
روندهای روانی اعضای طبقات حاکمه
خبر ندارد.
 
اگرچه
خود جزو و عضو طبقات حاکمه
بوده است.
 
ضمنا
تقصیر
هم
ندارد.
برای اینکه تحلیل مارکسیستی در این زمینه 
حداقل در کشور ما
انجام نیافته است. 

۳
 اکنون خودتان می‌توانید زندگی او را جلوی چشم بیآورید و بدانید 
تا چه اندازه دردناک بود.
زیرا او هر آن و در هر گوشه و کنار 
با 
صحنه‌های حیوانات کتک خورده، زخمی و گرسنه 
روبرو می‌شد.
 
تصور و تصویر مریم فیروز از طبیعت ستیزی رایج در جامعه
رئالیستی
است.
ولی
تفسیر رابطه صادق هدایت با سگان زجردیده
اوتوپیکی
است.

ما
با
دیالک تیک غریبی در این زمینه سر و کار داریم:
با
دیالک تیک تمایل و تنفر

مثال:
ای بسا شکنجه گران بی رحم
که
اعضای دگراندیش جامعه
را
تحت شکنجه
کور می سازند،
به
نابینایی در خیابان
کمک می کنند.

بدین طریق
دیالک تیک حیرت انگیزی
قوام می یابد:
دیالک تیک تمایل و تنفر

مثال دیگر:
همین صادق هدایت
پس از سرکوب خشن و خونین فرقه دموکرات آذربایجان توسط ارتجاع فئودالی ـ پهلوی
گفتگوی خیابانی با احسان طبری داشته است.

اگر مریم فیروز آن را نخوانده باشد،
حیرت انگیز خواهد بود.

به
اولین جملات هدایت خطاب به احسان طبری دقت کنیم:

خوب شما را پيدا کردم،
 مدت‌ها بود که مي‌خواستم
 انتقام خود را از يکي از اين آقايان طرفدار توده‌ ها 
بکشم.
به عقيده من
 اگر ديگر شما دم از آزادي بزنيد، 
فقط براي اين است که حيا را فراموش کرده ايد.
تمام رشته ‌هاي ملت ايران در اثر شاهکارهاي شما پنبه شده.
اگر مرد ميدان نبوديد، چرا پا در ميدان گذاشتيد؟
چرا ملت را تحريک کرديد و خودتان کنار رفتيد؟
 
همان کسی
 که 
به
قول مریم فیروز
«از مشاهده سگی زخمی بیچاره می شد و شب و روز نمی شناخت»،
اکنون
پس از شکست انقلاب ضد فئودالی در بخشی از کشور،
دنبال انتقامگیری
از
اعضای حزب همان توده غرقه در خون
می گردد.
 
اصلا
از
خویشتن خویش
انتظاری 
در این زمینه ندارد.
 
شرم نمی کند که چرا 
خود 
«پا در ميدان نگذاشته است.»
 
بلکه در نهایت بی شرمی
کسانی را مذمت می کند که از رهایش توده از فئودالیسم حمایت کرده اند.
 
این
بدان معنی است
که
هدایت
کمترین همدردی با نمایندگان سیاسی توده مظلوم و مجروح
ندارد.

یعنی
مرگ شان
را
بیشتر آرزو می کند
تا
حیات شان
را.

اگر کسی ساده لوح باشد،
می تواند
دچار این توهم شود
که
صادق هدایت عاشق سینه چاک توده
است.

ولی
قضیه درست برعکس این توهم است.
صادق هدایت متظاهر به ناتورالیسم (سگ گرایی)
متنفر از توده 
است.

درست به همان سان که متنفر از طبیعت و سگ است.
یعنی
ما
با
دیالک تیک تمایل و تنفر
سر و کار داریم:
تمایل ظاهری و عملی به غذا دادن به سگ
و
تنفر عمیق ضمنی از همان سگ.

۴
 آیا داستان سگ ولگرد او را خوانده اید؟ 
کیست که از خواندن آن خود در پوست آن حیوان نرود 
و
 با 
او 
زجر نکشد؟ 

 
ما قصه سگ ولگرد
را
خواندیم و منتشر کردیم.
بی آنکه  
«خود در پوست آن حیوان برویم و با او زجر بکشیم»
 
ضمنا
کمترین احساس  همدردی با سگ ولگرد
به
ما
دست نداد.

این قصه هدایت
فاقد ارزش هنری
است.

اصلا
ما را تحت تأثیر مثبت نسبت به سگ قرار نداد.

۵
از خیلی‌ها شنیدم که با لبخندی می‌گفت: 
 "من از خواندن این داستان خود سگ شدم."
 
این بدان معنی 
است
که
حریف مورد نظر
(البته اگر واقعا به این حس رسیده باشد)،
تأثیر دیگری از خواندن قصه سگ ولگرد
برداشته است.
 
۶
این
 نه
 تنها 
چیره دستی نویسنده را نشان می‌دهد، 
بلکه دل او را روشن می‌سازد.
 
مریم فیروز
به
سبب عجز از تحلیل قصه سگ ولگرد
از
سخن چه بسا کشکی حریفی
به
چیره دستی هدایت 
می رسد.
 
هدایت
به
نظر ما
اصلا
هنرمند
نیست.
 
شعر و قصه و طنز و خاطره
برای اعضای طبقات حاکمه
فاقد محتوای هنری و فکری 
اند.
 
فضلفروشی
یکی 
از
 استیل های بی محتوای زیست فئودالی
است.
 
شعر و قصه و طنز و خاطره
چیزی از جنس شکار گوزن و ببر و پلنگ و عیش و نوش و غیره
است.
 
۷
 با همه این‌ها 
او 
از
 سگ 
خیلی خوشش نمی آمد
 و 
می‌گفت: 
«سگ حیوانی است توسری خور و چاپلوس، 
می‌گذارد که زنجیرش کنند 
و
 دستی که او را زده
 می‌بوسد و می‌لیسد.
 این پستی است.»
 
اکنون
صحت نظر ما
اثبات می شود.
 
تمایل اعضای طبقات حاکمه به طبیعت
با
تنفر آنان از طبیعت
توأم
است.
 
یعنی
فاقد اصالت 
است.
 
مریم فیروز
به
  محتوای منفی، ضد علمی و آنتی هومانیستی ـ آنتی ناتورالیستی این ارزیابی هدایت
پی نمی برد.

این برای رهبر تشکیلات بینوای زنان
عیب کمی نیست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر