۱۳۹۸ دی ۴, چهارشنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۱۱)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 

 


مادر
مادر
خورشید ها
با
چه دردی
 زاده می شوند!
خورشید ها
با
چه دردی 
می میرند!
سیاوش کسرایی
 
۴۰۰ زن در میان کشته شدگان اعتراضات آبان ۹۸
به گزارش رویترز، در جریان این اعتراضات از ۱۵ نوامبر آغاز شد و به دو هفته نکشید که حدود ۱۵۰۰ نفر کشته شدند.
چندین مقام وزارت کشور جمهوری اسلامی تأیید کرده‌اند که در میان قربانیان ۱۷ نوجوان و نیز حدود ۴۰۰ زن دیده می‌شوند.
رقم ۱۵۰۰ قربانی بسیار بالاتر از ارقامی است که گروه‌های حقوق بشری بین‌المللی و مقامات آمریکا ارائه داده‌اند. سازمان عفو بین‌الملل در گزارش ۱۶ دسامبر خود از دستکم ۳۰۴ کشته سخن گفته است.
وزارت خارجه آمریکا در قبال پرسش خبرگزاری رویترز از حدود صدها ایرانی کشته شده نام برده است و احتمال می‌دهد که این رقم می‌تواند بالای یک‌هزار نفر باشد.
آماری که به دست خبرگزاری رویترز رسیده است، متکی است بر اطلاعاتی که از نهادهای مختلفی چون نیروهای امنیتی، غسالخانه‌ها و سردخانه‌ها، بیمارستان‌ها و پزشکی‌های قانونی جمع‌آوری شده است.
 

ویرایش:

دل ودریا
علی پاشایی

اگر می زندگی خواهی
بزن تن
بر
دل دریا
که افتاده است فرمان ها به دست صخر جنی ها (صخر جن گون ها)
(دیوی که انگشتری سلیمان را دزدید ومدتی به اسم سلیمان حکومت کرد.)
توگوئی درمیان بیت الاحزانیم چون یعقوب
شده گم یوسف آمال مان در دور فرعون ها

کجا شد مرد آهنگر بر افرازد علم بر سر
که ضحاکان هسحر گاهان خورد مغز جوانان را
جهان در سوگ ما با چشم های ابر می گرید
عجب گل ها که پژمردند نشکفته به بستان ها

تو گوئی فتنه از هربام و در می باردم بر سر
کجا شد چشم اسکندر بگرید بر برهمن ها (بر مجمل ها)
حدیث عشق را تعریف باید از نو آغازید
"که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"
(حافظ)

ویرایش:

هابیل اکبری

زندگی وقت کمی بود و نمی دانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمی دانستیم

حسرت رد شدن ثانیه های کوچک (کوته)
فرصت مغتنمی بود و نمی دانستیم

عمر کوتاه، به سر رفت و به قول سهراب:
"دوست در یک قدمی بود و نمی دانستیم"

پایان

۱
بحث
نه
بر سر کمیت عمر
نه
بر سر کوتاهی و درازی عمر
بلکه بر سر کیفیت عمر است.

۲
سؤال ناقابل:
تعیین کننده کیفیت عمر
چیست؟

۳
مثال:
سپری کردن صد سال در طویله
بهتر است
و
یا
سپری کردن ده سال در جامعه؟

۴
ضمنا
من ـ زور سهراب سپهر
از
دوست چیست؟

۵
ما نزدیک به ۱۰۰ سال از عمرمان در طویله جماران می گذرد
ولی
همچنان و هنوز در جست و جوی دوست
له له می زنیم

۶
ضمنا
دوست
که
سهل است،
حتی دشمن
در دیدرس نیست
چه رسد به اینکه در یک قدمی باشد.

۷
سهراب بدبخت
همه چیز داشت
غیر از ذره ای عقل

۸
خدا
انشاء الله
در آن دنیا
عقلش دهد

۹
در این دینا
قحط عقل است
 
واژه چیست؟

اگر بدانیم واژگان چه قدرت عظیمی دارند در به کار بردن کلمات دقت فزاینده‌ای را به کار می‌بردیم.
واژگان دارای عطر و بو، طعم و مزه و احساس و در نهایت قدرت شگرفی هستند!
تبر، هیزم را می‌شکند
و سنگ، شیشه را
کلمات لطیف، روح را متعالی
و کلمات کثیف می‌توانند روح را
متلاشی کنند!
واژگان از قدرت نامریی فزاینده‌ای برخوردارند که غالب مردم از آن بی خبرند
حریف

۱
واژه
پوسته ای است برای هسته ای

۲
واژه
ظرفی است برای مظروفی
است

۳
واژه
فرمی است برای محتوایی است

۴
واژه
قابلمه ای است برای غذایی است
و
قفسی برای عندلیبی است

۵
واژه
کوزه ای است
برای شرابی،
آبی
زردابی
زهرآبی

۶
واژه
پیراهنی است
برای اندامی

۷
واژه
غلافی است
برای
خنجری

۸
تعیین کننده
نه
واژه
بلکه
مفهوم نهفته در واژه است.

۹
مفهوم
حکم خنجر و شراب و غذا و آب و زرداب و زهراب و عندلیب و محتوا را دارد

۱۰
مفهوم
روح نهفته درکلبد است.

۱۱
تمرکز بر کالبد
و
بی اعتنایی به روح
تمرکز بر واژه
و
بی اعتنایی به مفهوم
نشانه نادانی است
 
ویرایش:
وحشی بافقی

تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم
وقت است که با یار به عشرت بنشینم

بی طاقتی ام در ره او می‌رود از حد
کو صبر که در گوشهٔ طاقت بنشینم

تا چند روم از پی او
بند کنید ام (مرا بند کنید، به زنجیر کشید)
باشد که زمانی به فراغت بنشینم

داغ تو مرا
شمعصفت
سوخت
کجایی
مگذار که با اشک ندامت بنشینم

پامال شدم
چند
چو وحشی
به
ره غم
از دست تو بر خاک مذلت بنشینم؟

پایان
 
۱
تو
هر جمله ما را باطل می دانی
ذکرش کن و یا شماره اش را بنویس
و بطلانش را اثبات کن

۲
بعد
برو منبر
و هارت و پورت کن

۳
تا
ما
هم
برای امواتت صدهزار صلوات بلند
پارس کنیم.

۴
تو
ضمنا
نشان بده ما
که
ما
به مشاهیر و مفاخر ملی تو کجا چپ نگریسته ایم.

۵
ضمنا
من ـ زور
از مشاهیر و مفاخر ملی کیانند؟

۶
در طویله جماارن اصلا ملت تشکیل نشده
تا
مشاهیر و مفاخر ملی
هم
تشکیل شوند.

۷
به
همین دلیل
جای ملت
را
امت
گرفته است.

۸
تا
همه
حبل المتین امت را بچسبند و عرعر کنند

۹
و
اگر کسی
احیانا و تصادفا
حاضر به عرعر نشد
قحط هلی کوپتر و تانک
و
توپ
و
تفنگ
که نیست
تا
سر طاغیان
را
به
رگبار ببندند
و
از
شر مغز اندیشنده
خلاص سازند.

ویرایش:
ارژنگ عاطف

تو می‌گفتی
که
بی‌ تو
خواب معنایی نخواهد داشت
وَ بی‌ تو
این دلِ دیوانه دنیایی نخواهد داشت

به‌ یادت هست،
می‌گفتی که تا هستیم می‌خندیم
و سردی بین مان تا گور هم جایی نخواهد داشت

من و تو تا دمِ هر صبح، با هم قصه می‌کردیم
من و تو
جفت ما در عشق، هم‌تایی نخواهد داشت

زدی بر زیر قولت
ناجوان
من تازه فهمیدم
که عشق این‌گونه دیگر هیچ رسوایی نخواهد داشت

ولی این را بدان،
تا گور بر این عهد پابندم
که
این سر
جز تو
دیگر هیچ سودایی نخواهد داشت

(حریف رفته پی یکی دیگر
تو از فرط خریت به خیالش دل بسته ای
تو هم یکی دیگر پیدا خواهی کرد و خیالش را از سر بدر خواهی راند)

به‌ یادت هست آن‌روزی که باهم عهد می‌بستیم،
تو می‌گفتی که
بی‌تو خواب معنایی نخواهد داشت؟
(عهد بستن های بند تنبانی بازی های بچگانه اند.)

پایان
 
انتقاد چیست و دلیل انتقاد از کسی و چیزی چیست؟

ممنون
از هماندیشی
با سگان

۱
ما ماهیتا توان توهین
حتی
به خسی نداریم
چه رسد به کسی.

۲
انتقاد
مغز عشق
است.

۳
پیگیرترین منتقدین آدمیان
مادران و پدران شان هستند
که عاشق تر از آنها کسی در رابطه با فرزندان
یافت نمی شود.

۴
کسی از انتقاد از جامعه لذت نمی برد.

۵
انتقاد
نتیجه زجر از دوام آن است که باید ویران شود.

۶
انتقاد فکری
پیشمرحله انتقاد عملی است.

۷
رزم ایده ئولوژیکی
پیشمرحله رزم سیاسی و ... است

۸
پیکار
به ترفند سخن
پیشمرحله پیکار به وسیله تفنگ است.

۹
کسی که به هر زباله ای لایک زند و هورا کشد
اگر خر نباشد
خر پرور است.
 
خروج از موضوع مطروحه و زدن به در و دیوار
شده هنر سکنه این دیار

ممنون

۱
نمی شود ما را فاکتور بگیرید.

۲
ما اصلا آدم نیستیم.

۳
شما
که
آدم هستید
به نظر و اندیشه
بپردازید و هر جمله ما را که باطل می پندارید
ذکر کنید و بطلانش را با اقامه دلیل علمی و منطقی اثبات کنید.

۴
برای تسهیل هماندیشی
ما
جملات خود را شماره گذاری کرده ایم.

۵
فقط کافی است
شماره اش را ذکر کنید.

۶
کاری ندارد.

۷
در این صورت
فقط در این صورت
می توان
متمدنانه
هماندیشی کرد.

۸
کلی گویی
نوعی عوامفریبی و خودفریبی است.
برای شانه خالی کردن از بحث متمدنانه است.
مثل دشنام دادن است.

۹
محتوای بایاتی ها و ترانه های آذری
زباله است.

۱۰
باید تکان خورد و تغییرش داد.

۱۱
هدف روشنگری همینه:
تغییر آنچه که باید تغییر یابد.

۱۲
قحط شعر که نیست تا زباله خوانده شود و به خورد شنونده داده شود
 
همزبان
علی پاشایی

باز آ ودر افشان کن بی همزبان شدم
افسرده از زمانه وآزرده جان شدم

دربحر روزگار زبس دست وپا زدم
چون کشتی شکسته وبی بادبان شدم

چون موج برسرابم وچون سایه درشبم
گمگشته چون مسافر بی کاروان شدم

هر آنچه روزگار به صد رنج داده بود
یک یک گرفت از من وبیمار از آن شدم

رنگی به رخ نمانده زانبوه درد ورنج
کز محنت خزان چوبرگ رزان شدم

از بس سموم باد خزان دیده ام به خویش
بال وپرم بریخت چو باغ خزان شدم

گوئی قصب نشسته چو کوهم به سرولی
از دل ز سوز جان چو آتشفشان شدم

چون کولیان پابرهنه وآواره وغریب
آواره صحاری وبیخانمان شدم

دیدم به خواب دوش جوانی خویش را
گفتم چه خوب شد که دوباره جوان شدم

تا خویش را دوباره نبینم درآیینه
آئینه راشکستم واز خود نهان شدم.

پایان
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر