۱۳۹۸ آذر ۱۸, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۹۹)



شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
 اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۴ ـ ۲۵)

حکایت چهارم و پنجم
 
۱  
 بحمد الله، این سیرت و راه راست
اتابک ابوبکر بن سعد را ست

در ایام سلطان روشن نفس
نبیند
دگر
فتنه
ـ بیدار ـ
 کس.

معنی تحت اللفظی:
خدا را شکر
که
پادشاه شیراز
هم
دارای این سیرت است
و
هم
رهرو راه راست
است.

در دوره حکومت این سلطان روشن نفس
دیگر
کسی
شاهد بیدار گشتن فتنه خفته
نمی شود.

سعدی در پایان حکایت
پادشاه شیراز
را
ایدئالیزه می کند
که
عاری از عیب و ایراد است.
به
همین دلیل
از
فتنه
اثری نیست.

این همان سلطانی است
که
غلامانش
حتی شلواری برای برادر بقال سعدی
باقی نگذاشته اند
و
وقتی
سعدی
شکایت به او برده
سلطان روشن نفس پاک سیرت و پارسا
جز لبخندی
تحویلش نداده است.

همین باب بوستان سعدی
ضمنا
هشدار به خوانین و سلاطین فئودالی
ضمن افشای فئودالیسم
است.

حکایت پنجم

در اخبار شاهان پیشینه هست
که
چون
تکله
بر
 تخت زنگی
نشست

به دورانش از کس، نیازرد کس
سبق برد اگر خود، همین بود و بس

چنین گفت، یک ره به صاحبدلی
که عمرم به سر رفت، بی حاصلی

بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست

چو می بگذرد جاه و ملک و سریر
نبرد از جهان، دولت
 الا
 فقیر

چو بشنید، دانای روشن نفس
به تندی بر آشفت، کای تکله، بس

طریقت، به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده ودلق نیست

تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

به صدق و ارادت میان، بسته دار
زطامات و دعوی زبان، بسته دار

قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم

بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر