جمعبندی
از
مسعود بهبودی
هنر
در
جهان
ای هنرمند
چیست؟
۱
چیزی در هستی طبیعی و اجتماعی یافت نمی شود که کامل و پرفکت باشد.
۲
ساختار و تار وپود هستی
دیالک تیکی است
۳
یعنی
در تحول مدام است.
۴
مثال:
ما تا همین چند سال قبل خر بودیم.
تازگی ها
پس از تحمل مشقتی
از خریت مرده ایم
و
سگ گشته ایم.
۵
کس چه می داند.
شاید یک میلیون سال دیگر
از خریت بمیریم
و
آدم شویم.
۶
زنده باد ده وه لوپ منت (توسعه) بی پایان هستی.
۷
هنرمند ناقص و کامل وجود ندارد.
۸
لیاقت هنری
نه
دوخت و دوز و پخت و پز و رفت و روب
بلکه
خودجوشی بی اختیار سماور درون است.
۹
هنرمندی
خود
لیاقت نادری است.
۱۰
از یک میلیون نفر
یکی هم هنرمند می شود.
۱۱
خودش شاید نداند.
۱۲
هنرمند
دارای روحی آیینه وار است و همه چیز دور و برش در این آیینه به طرز استه
تیکی ـ هنری منعکس می شود و بعد به صورت شعری، قصه ای، تندیسی، ترانه ای،
تابلوی نقاشی ئی، سمفونی ئی، آوازی مادیت می یابد.
۱۳
تصویر فکری (روحی، روانی، عاطفی، احساسی)
به شکل چیزی مادی ( شعری، قصه ای، تندیسی، ترانه ای، تابلوی نقاشی ئی، سمفونی ئی، آوازی)
در
می آید.
۱۴
به قول هراکلیت
پدر دیالک تیک خودپو
واقعیت عینی
(مثلا نامه در این قصه)
راه واحدی را دوبار طی می کند:
الف
از عالم واقعی و عینی (مادی) به عالم فکری (روحی، روانی) می رود
ب
مجددا
از
عالم فکری
راه رفته
را
برمی گردد
و
دوباره به چیزی مادی
مثلا اثری هنری
استحاله می یابد.
۱۵
یعنی وجود
نخست
شعور می شود
(نامه
فکر می شود)
بعد
شعور
مجددا
به
وجود
استحاله می یابد.
روح
مادیت می یابد
۱۶
وارونه این روند و روال دیالک تیکی
در
مسیحیت
تبیین می یابد:
عیسی مسیح
نخست روح بود
بعد
به گوشت و پوست و استخوان (اندام)
تبدیل شد.
آدم شد.
۱۷
بعد
به صلیبش کشیدند
و
مجددا
به
روح
استحاله یافت.
۱۸
شعور مذهبی
به
همین دلیل
شعور وارونه
و
پا درهوا ست.
فمینیسم آنتی فمینیستی
۱
برخی تعریف ها از زنان
ذم شبیه مدح
اند.
۲
تخریب شبیه تعمیر
اند.
۳
تحبیب شبیه تهدید
اند.
۴
به ظاهر فمینیستی (زن گرایانه)
ولی
ذاتا
آ«تی فمینیستی
(زن ستیزانه)
اند
۵
زباله اند.
دیالک تیکی بیندیشیم
تا
رستگار شویم.
۱
هلهله و هورا کشان برای جلاد جماران
خیلی ها بوده اند.
۲
فقط گوگوش بزرگ که نبوده است که از لات های زمان شاه به لات های زمان شیخ
هجرت کند.
۳
خیلی از زعمای بزرگ قوم
از
هر قبیله و دار و دسته هم بودند
و عرض و آبرو بردند.
۴
باید انتقاد از همنوع در دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از همنوع صورت گیرد
تا
انتقاد
انتقاد باشد
و
نه
عنتقاد
اندکی اندر باب اندوه کذایی عشق
۱
گرفتاری در بند عشق
به
درونگرایی
می انجامد
۲
و
درونگرایی
به خستگی منجر می شود
و خلایق خیال می کنند که عشق ملال آور است.
۳
دلیل درونگرایی و خستگی ناشی از آن
احیای سیمای معشوق در ذهن بوده است.
۴
شاید حالا دیگر لزومی نداشته باشد.
۵
به برکت انقلاب علمی و فنی
هر لحظه می توان سیمای معشوق را سیر دل تماشا کرد و کیف خر کرد.
۶
این سیمای احیا شده معشوق توسط عاشق درونگرا و خیال پرداز
اما کوتاه زی است .
۷
عمرش چند هزارم ثانیه است
۸
به همین دلیل عشاق پشت سر هم تصویر تولید می کردند و خسته می شدند
مهمترین فلز نیاز عاجل روز است.
حدس بزنید
چرا و به چه دلیل؟
حریف
ليتيوم
فكر كنم همونه كه در جدول مندليف بالاى سديم است گروه فلزات قليايى ،
كاربردش در صنايع باطرىسازى به عنوان سوخت باطرى است ، باطريهاى وسايل
الكترونيكى و روسيه از نظر غناى معادن ليتيوم مقام اول را دارد طورى كه همه
كشورها از اين نظر وابسته به روسيه هستند
میم
اکنون
همه تلاش همه کشورهای صنعتی در جهت تولید ماشین هایی است که گاز کربنیک پس
ندهند.
لیتیوم برای تولید باطری برای ماشین های الکتریکی
اهمیت چشمگیر
دارد.
شاخه ها
را
از
جدایی گر غم است
ریشه ها
را
دست در دست هم است
سایه
۱
کجایی سایه؟
۲
اجامر جماران
با
من ـ تق
طبیعت
را
هم
طویله
کرده اند.
۳
درختان
در
عصر یأجوج و مأجوج
سیم خاردار
دور خود کشیده اند
و
جنگل،
جنون گرفته
و
جماران
شده است.
هادی غفاری در اوایل عنگلاب اسلامی:
ما با منطق
جهان را مسلمان می کنیم.
تاراز
عاشق شدم و ملول.
مادر پرسید:
چت شده؟
گفتم:
هیچ
هنوز آن هیچ
هیچ است
لامصب.
۱
شاید اصلا اندوه نبوده باشد.
۲
آنچه
که
اندوه می نماید
شاید درونگرایی باشد
و
نه
اندوه
۳
دلیل درونگرایی عشاق
اما
چیست؟
گوگوش
چی کار داری می کنی؟
۱
می خواستم که بهتر از اینها ببینمت
۲
تو
آبروی ما
را
هم
در ملأ عام
می بری.
۳
ما
را
باش
که
همه جا می گیم
که
طرفدار گوگوش بزرگیم
و
نه
کوروش بزرگ.
۴
از شرم
همچو شمع
گداختیم و سوختیم
حضرت کورا
۱
اولا اریک هوبس باوم و نه باون.
۲
باوم به زبان آلمانی یعنی درخت.
۳
ثانیا در مقدمه و در معرفی حضرات این گروه اسمی از هوبس باوم ندیدیم.
۴
شخص دیگری هست به نام Eric G.E. Zuelo
۵
منظور شما از موضع مارکس نسبت به ناسیونالیسم چیست؟
۶
ولی
از این نظر که از اواخر قرم ۱۹ بورژوازی دیگر نمی تواند نماینده
دستاوردهای بورژوازی مترقی آغازین باشد
و
طبقه کارگر
پرچم دستاوردهای
بورژوازی مترقی اغازین را مثلا راسیونالیسم، هومانیسم، روشنگری،
ناسیونالیسم و لیبرالیسم و فلسفه کلاسیک بورژوایی و پرچم شعارهای برنامه ای
بورژوازی آغازین
(آزادی، برابری، برادری و خواهری)
را
به
دوش
می کشد
شکی نیست.
۷
جریانات فاشیستی ، فوندامنتالیستی و پانیستی و آنارشیستی و غیره
ماهیتا
ضد ملی اند
۸
یعنی نمی توانند نماینده ناسیونالیسم باشند
۹
یعنی بدترین دشمنان ناسیون مربوطه اند
۱۰
مثال:
رهبر حزب پان عیرانیست
به لطان یابو
پیام فرستاده بود:
ایران را لطفا بمباران اتمی کنید
۱۱
این لاشخور
چگونه می تواند ملی باشد؟
۱۲
نماینده
ناسیونالیسم ما هستیم که تا کنون دهها هزار تحلیل از اشعار و آثار شعرا و
فضلای کشور منتشر کرده ایم و نه زباله های فاشیستی و فوندامنتالیستی و
پانیستی که بر فرهنگ ملی آفتابه برداشته اند.
۱۳
این زباله ها اصلا سواد بخور و نمیر خواندن و نوشتن ندارند تا از فرهنگ ملی دم بزنند
چه رسد به دفاع از آن
۱۴
پان ترکیست های وطنی
حتی شعری از شعرای آذربایجان نخوانده اند
چه رسد به فهم اشعار آذری
۱۵
این کثافت ها
فقط می توانند آذربایجان را آزربایجان و کردسان را کور دوستان و آبادان را عابادان بنویسند و عرعر کنند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر