کارت پستال
مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
قبل از اینکه وارد کوچه شود،
صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،
یا
بهتر بگویم
صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد
و
آمدنش را بشارت میداد.
کارت پستال
است.
چرا
کارت پستال
و
نه
مثلا
نامه
و
یا
پستچی؟
دلیل گزینش این عنوان توسط نویسنده
در
روند تحلیل قصه
روشن خواهد شد.
در
رابطه
با
نامه رسانی
آنتون چخوف
هم
قصه ای
نوشته است.
۱
قصه چخوف
تحت عنوان «زنان»
در
مجموعه داستان متشکل از سی داستان کوتاه
منتشر شده است.
این داستان روایتگر زندگی مدیری
است
که
صدای یکی از معلمهای مدرسهاش دچار مشکل شده
و
عذر او را میخواهد.
اما نمیتواند او را به حال خود رها کند و برایش یک کار نامه رسانی
پیدا میکند.
این قصه چخوف
را
ما
از
یوتوب
شنیده ایم.
این قصه چخوف فاقد ارزش فکری و هنری
است
و
فقط
به
درد اتلاف وقت مترجم و خواننده و شنونده می خورد.
مثلا
مدیر
پس از ۱۴ سال همکاری با معلمی در مدرسه
هنوز
نمی داند که او متأهل است و یا مجرد.
ثانیا
فونکسیون هیچ مدیر مدرسه ای در هیچ کجای جهان
کاریابی
نیست.
ثالثا
هیچ مدیری
این چنین عقب مانده نیست
که
وقتی
وعده شغل و پست و سمتی
به
حریفی
داده،
به
متقاضیان دیگر
سهل و ساده
بگوید:
«متأسفم. قول این سمت را به کس دیگری داده ام و نمی توانم زیر قولم بزنم.»
اگر
چخوف
به
خرد بشری
به
منطق
و
به
رئالیسم
وفادار می ماند،
اصلا
نمی توانست
این قصه غیرمنطقی را بنویسد.
۲
در
رابطه با نامه و نامه رسانی
قصه دیگری از پابلو نرودا
و
یا
از کس دیگری
در رابطه با زندگی خصوصی پابلونرودا
در
ایتالیا
تحت عنوان پستچی
به
صورت فیلم
هم
منتشر شده است
و
ما
سال ها قبل
دیده ایم.
در این قصه هم نامه هایی که زنان از اقصا نقاط جهان به نرودا می نویسند،
تماتیزه می شود.
(موضوعیت کسب می کند.)
موضوع اشعار پابلو نرودا
عشق مرد به زن
است
و
بس.
اشعار نرودا
را
باید
تحلیل کرد.
اشعار نرودا
به
لحاظ محتوای فکری و هنری
بغایت
فقیرند.
بی شک
به
همین دلیل
هم
طبقه حاکمه امپریالیستی
به
نرودا
جایزه نوبل ادبیات
داده است.
موضوع دیگر این قصه
نامه رسان چپگرایی
است
که
عاشق دختری
است.
او
در
جریان نامه رسانی به نرودا و در رابطه با او
شاعر می شود
و
بعد
ترور می شود.
این قصه هم بضاعت فکری و هنری چشمگیری ندارد.
بیشتر
عوامفریبانه و دل خوش کنانه
است
تا
آموزنده و دگرگون سازنده.
۳
کارت پستال
مریم بهاری
شخصا
اصلا
فکر نمی کند
که
با
تحریر این قصه
قصه
نوشته باشد.
او
خاطره ای
را
به
خیال خود
تحریر کرده است.
مریم بهاری
اما
هنرمند
است.
فرق و تفاوت و تضاد خاطره نویس با قصه نویس و یا قصه گو (هنرمند)
همین جا
ست.
ما
تازگی ها
تصادفا
با
آثار مریم بهاری
آشنا
شده ایم
و
هنوز
قادر و مایل به ابراز نظر قطعی
نیستیم.
ولی این اثر او
به
نظر ما
اثری هنری
است.
فرق هم نمی کند که خود نویسنده بداند و یا نداند.
بخواهد و یا نخواهد
خواسته باشد و یا نخواسته باشد.
۴
قبل از اینکه وارد کوچه شود،
صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،
یا
بهتر بگویم
صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد
و
آمدنش را بشارت میداد.
این جمله آغازین این قصه مریم بهاری
است.
این جمله
فی نفسه
شاهکاری سرشته به احساس و عاطفه و عشق و خیال و استه تیک و اندیشه
است.
خاطره نویس
نمی تواند
چنین چیزی بنویسد.
تازه
خاطره نویس ها
نویسنده های معروف
را
برای تحریر خاطرات خرکی و الکی خود
اجیر می کردند و می کنند.
یکی از این نویسنده ها
الکساندر دوما
نویسنده رمان ماسک آهنین
بوده است
که
به
صورت فیلم
هم
منتشر شده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر