کارت پستال
مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
۱
امروز قرعه به نام کدامیک از خانه ها افتاده بود؟
مریم بهاری
در
جلد کودکی
و
از
دید کودکی
نه
خانه خدا
بلکه
خانه
می بیند.
اما
چرا و به چه دلیل؟
اعجاز آثار هنری
همین جور جاها ست:
شاید
دلیل این بینش هنرمند
این باشد که نامه ها
قبل از همه
به
آدرس خانه ها
پست می شود.
اگر
به
عقب برگردیم
و
جملات قبلی نویسنده
را
بازبینی کنیم،
قضیه روشنتر می شود:
قبل از اینکه وارد کوچه شود،
صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،
یا
بهتر بگویم
صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد
و
آمدنش را بشارت میداد.
نامه ها
در
واقع
قبل از اینکه به آدرس خانه ها پست شوند،
به
آدرس کوچه ها
پست می شوند.
اگر
بخواهیم به زبان نویسنده بنویسیم،
باید
بنویسیم:
امروز قرعه به نام کدامیک از کوچه ها افتاده بود؟
خود هنرمند
دلیل روشنی برای این فرمولبندی خود ندارد.
این
خود واقعیت عینی
است
که
خودسرانه و قلدرمنشانه
در
آیینه ضمیر هنرمند منعکس می شود
و
در
اعماق ذهنش ته نشین و تلنبار می شود
تا
به
هنگام یادآوری
از
اعماق ذهن
کنده شود،
بالا آید
و
نویسنده
بدان
حضور ذهن
کسب کند.
تفاوت و تضاد مریم بهاری هنرمند با نویسنده های بی هنر (هنرمندنمایان)
همین جا ست.
فرق اساسی آثار هنری با زباله ها
هم
همین جا ست.
یکی
از
نویسندگان اتحاد شوروی
(شاید چنگیز آیتماتف)
می نویسد:
یکی در ارزیابی نوشته هایم گفت:
آدم اگر با ضبط صوتی در اوتوبوسی بنشیند،
چیزی شبیه این این نوشته ها
تشکیل می شود.
این جور چیزها
نه
آثار هنری،
بلکه مزخرفات «هنری نما» اند.
۲
امروز قرعه به نام کدامیک از خانه ها افتاده بود؟
دلیل دیگر این استنباط هنری
انعکاس این واقعیت امر عینی در ذهن نویسنده است
که
نامه
همه سکنه خانه
را
همه اعضای خانواده
را
به
شوق و شور
می اندازد.
یعنی
به
همه اعضای خانواده
پست می شود.
پستچی این قصه
هم
به
این حقایق امور
واقف است:
با خنده یک دسته پاکت بیرون می آورد ویک به یک روی آنها را میخواند.
از اینکه میدید بی تاب هستیم و کنجکاو
لذت میبرد.
مریم بهاری
از
حرکات و سکنات و کلمات پستچی
به
روندهای روحی و روانی او
حتی
پی می برد.
حتی
روندهای روحی و روانی پستچی
را
مدلل می سازد.
پستچی
از
بی تابی کودکان کوچه
لذت می برد.
مثل بابانوئل.
این استنباطات مریم بهاری
نتیجه انعکاسات خودپوی ته نشین شده در اعماق ضمیر او هستند
که
بی اختیار
از
زبانش
جاری می شوند.
به
طرزی طبیعی
بدانسان
که
چشمه ای
در
دامنه کوهی
جاری می شود.
۳
از
اسم ورسم کودکان محل
آگاه بود:
«حسین،
بابات ازاصفهون نومه داده،
فاطمه
نومه از دایی جونته،
اگه جواب نومه رو دادین سلام ماراهم برسونید.
زرگل،
نومه بابات ازکویته،
بدو پاکتو برسون دست عزیز جونت، که بنده خدا چن وخته چشم انتظاره.
نگاهی به من کرد و گفت:
مریم نامه از خاله رعناس.»
حافظه حیرت انگیز پستچی
اولا
به
دلیل ندرت رد و بدل شدن نامه
در
آن زمان است.
دریافت نامه
در
آن زمان
چیزی تجملی
بوده است
و
هرازگاهی.
ثانیا
به
دلیل درد دل کردن زنان خانواده ها با پستچی
و
در میان گذاشتن انتظارات خود با او
بوده است.
یعنی
پستچی
به
رنجی پی می برد که توده می برد.
پستچی
ضمنا
با
درمندان توده
احساس همدردی می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر