۱۳۹۸ آبان ۱۴, سه‌شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۶۲)


جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
شعر یک حس است.
فرشته

۱
ممنون.
شعر حس نیست.

۲
حسی به نام شعر نداریم.

۳
شعر چیست؟

۴
شعر
فرمی از فرم های متعدد تبیین اندیشه است.

۵
شعر تبیین موزون و دلنشین و شیوای اندیشه است.
چه اندیشه مبتنی بر عشق و عاطفه و احساس و چه اندیشه مبتنی بر عقل و فراست و ادراک

۶
شعر
فرمی از فرم های متعدد آثار هنری است

۷
به زبان فلسفی
شعر یکی از زیرفرمهای هنر است.

۸
فرم های دیگر هنر عبارتند از نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، ترانه سرایی (تصنیف)، ترانه خوانی ...

۹
شعر به مثابه فرم (مثل قابلمه)
زیرفرم هایی دارد:
مثلا غزل و قصیده و قطعه و رباعی و مثنوی و ....
زیرفرم های فرمی به نام شعرند.

۱۰
 
به همان سان که هر دیگی حاوی زیردیگ هایی است
هر قابلمه ای حاوی زیرقابلمه هایی است
هر کاسه ای حاوی زیرکاسه هایی است.

۱۱
شعر مثل دیگر آثار هنری
برای بیان شناخت هنری است:
شناخت هنری
شناختی مبتنی بر آگاهی + خودپویی
است.

۱۲
خودپویی هم حاوی آگاهی است.

۱۳
شناخت هنری
شناخت علمی مطمئنی نیست
ولی صرفنظرناپذیر است.

۱۴
در آثار هنری
دریایی از اطلاعات بسته بندی و متقل می شود.

۱۵
می توان گفت که واقعیت عینی و یا وجود به انواع مختلف در آیینه روح آدمیان عکس می اندازد.
منعکس می شود.

۱۶
شعر یکی از فرم های انعکاس واقعیت عینی (ماده، وجود. چه طبیعی و چه جامعه ای) در ایینه ذهن آدمیان است.
 
مداخلات اجامر جماران در امور عراق

۱
دیالک تیک توده ستیزی
در آن واحد
خصلت ملی و بین المللی دارد.

یعنی
دیالک تیکی داخلی و خارجی است

۲
طبقه حاکمه ای که توده خودی را سرکوب می کند
ضمنا اسباب سرکوب توده های جوامع دیگر
را
نیز فراهم می آورد.

۳
عکس اینهم صادق است:
دیالک تیک توده گرایی
هم
در ان واحد
خصلت ملی و بین المللی دارد.
 
درویش

زنده مردن را
تجربه می کنیم
چه روزهای تلخ و دشواری !

۱
خیلی ژرف و زیبا ست این احساس و استنباط درویش

۲
این اما به چه معنی است؟

۳
مفهوم «زنده میری»
مفهومی دیالک تیکی است

۴
فرخی یزدی هم
مفهوم دیالک تیکی مشابهی را توسعه داده است:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

۷
مفهوم فرخی
«زیستن به مثابه جانکندن» است.
یعنی «زنده جانکنی» است.

۸
یعنی
با
مفهوم زنده میری درویش
خویشاوند است.

۹
فروغ فرخزاد هم همین مفهوم دیالک تیکی را به طرز دیگری توسعه داده است:

گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه می کنید
که زنده های امروزی
چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ؟

گویی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است

و
قلب
- این کتیبه مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست برده اند -
به اعتبار سنگی خود دیگر احساس اعتماد نخواهد کرد

۱۰
فروغ مفهوم «طفلپیری»
را
توسعه داده است.

۱۱
همه
این مفاهیم دیالک تیکی
نشاندهنده تخریب روند رشد و توسعه است.

۱۲
نشاندهند این است
که
زندگی
زندگی نیست

زنده
زنده نیست

رشد
متوقف شده است
و
یا
منحرف شده است به منجلابی
 
عرعریات حریف کور و کر و خر و حقایق عریان عینی

۱
محمدرضا شاه
حتی به قول اربابان امپریالیستی اش در رسانه های همگانی جهانی
در
اثر کودتای فئودالی ـ امپریالیستی ـ روحانی
روی کار آورده شده است.

۲
صفاتی که حزب بزرگ توده به او داده بود:
سگ زنجیری امپریالیسم در منطقه
و دست نشانده امپریالیسم امریکا در ایران
(سرکرده جدید جهان پس از شکست فاشیسم در جنگ جهانی امپریالیستی دوم)
هر دو رئالیستی و راسیونالیستی بوده اند.

۳
اگر کسی کر و کور و خر مادرزادی هم باشد
باید
از
جریان سقوط سلطنت
سخنان اخیر جیمی کارتر
و تصمیمات متخذه در گوادولوپ
باخبر باشد.

۴
دربار پهلوی
که
هرهسته توده ای را در نطفه خفه می کرد
کمترین مقاومتی در مقابل ارتجاع سیاه به خرج نداد
و
 گرنه 
به
 گلوله بستن هواپیمای حامل جلاد جماران
 کاری نداشت.

۵
ارتش شاه عن شاهی
هر جا که عقب نشست
پس از کسب اطمینان لازم بود
که
جای خالی پایش را طرفداران ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
پر می کنند و نه طرفداران توده

۶
آره.
کتاب
تک و توک منتشر می شد
اکنون هم منتشر می شود.

۷
جو سرکوب اما به قدری مهیب بود که خلایق از کتاب همانقدر هراس داشتند 
که
 اجنه از بسم الله

۸
مثالی برای خرفهم شدن عوامفریبان عوام واره:
خری را که از سر تا پا مذهبی بود ساواک تهران گرفته بود.

۹
خر برای تبرئه خود
آنتی کمونیستی بودنش را می خواست به جلادان ساواک اثبات کند
و
می گفت:
من آثار مرتضی مطهری را خوانده ام و به این و ان حتی داده ام که بخوانند و ارشاد (ضد کمونیست) شوند.

۱۰
حالا واکنش چشم و گوش شاه عن شاه را بشنوید در خاطرات خر طرفدار مرتضی مطهری ـ پاره تن روح الله خمینی:
خر در خاطراتش می نویسد:
شکنجه گران
با شنیدن این حرف من
هارتر شدند و شدیدتر زدند
می گفتند:
چرا
آثار مطهری را خوانده ای و به این و ان داده ای و نه گلستان و بوستان سعدی را؟

۱۱
آلمان به اصطلاح دموکراتیک
بدبخت بیشواد
آلمان سلحشوران آنتی فاشیسم بوده است
و
از سقوطش فقط لاشخورها شاد شده اند و نه زحمتکشان جهان

۱۲
اما راجع به اوپوزیسیون ضد شاه

۱۳
پس از سرکوب سیستماتیک حزب توده
تنها اوپوزیسیونی که باقی مانده بود
اوپوزیسیون فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی بود و بس.

۱۴
این اوپوزیسیون فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
دو چهره داشت:

الف
یا
چهره چپ نما با داس و چکش و نقاله و شاقول و مخلفلت
تحت عنوان فدائیان خلق و مجاهدین خلق و دیمدام و لیملام داشت

ب
و
یا
چهره مذهبی با قرآن و مفاتیح الجنان و رسالات آیات عظام و لاطائلات شریعتی شیاد و این و آن را داشت

۱۵
آره.
اوپوزیسیون فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
که
پس از انقلاب بورژوایی سفید
تشکیل شده بود،
مرتجع تر و خر تر و خردستیزتر از درباریان و طرفداران شاه بوده است.

۱۶
مد شدن این زباله ها و تقویت آنها
به دلیل خالی بودن جای حزب بزرگ توده بوده است

۱۷
قضیه هم اکنون هم از همین قرار است:
جای حزب بزرگ توده خالی است.
هم
در مقیاس کشوری
و
هم
در مقیاس جهانی

۱۸
غیاب حزب توده در جهان و جامعه
اما
به
نفع بشریت نیست

۱۹
بلکه درست بر عکس
به زیان بشریت است.

۲۰
چون
توده بدون حزب توده
به دنبال هر لاشخور عوامفریبی از جنس حریف و هر هرزه و جنده و جاکش جهانگرد دیگر می افتد و فاجعه می آفریند.
 
سعدی
دوش دور از رویت ای جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل
سیلاب داشت

در
تفکر
عقل مسکین
پایمال عشق شد

با
پریشانی
دل شوریده
چشم خواب داشت

(و یا
با
پریشانی دل
شوریده چشمم خواب داشت
منظور چشم شورش کرده
چشم اشکریز است که ضمنا از فرط خستگی پلک هایش سنگین گشته اند.)

کوس (طبل) غارت زد فراقت
گرد شهرستان دل
شحنه عشقت
سرای عقل
در
طبطاب (چوبدستی برای زدن گوی در میدان بازی)
داشت
(یعنی در خانه عشق را شحنه (اوباش جماران) به چماق بسته بود)

نقش نامت کرده دل
محراب تسبیح وجود
تا
سحر
تسبیح گویان
روی در محراب داشت

دیده‌ام می‌جست و گفتندم:
«نبینی روی دوست»

خود درفشان بود چشمم
کاندر او سیماب داشت

ز آسمان
آغاز کارم
سخت شیرین می‌نمود

کی گمان بردم که شهدآلوده
زهر ناب داشت

سعدی
این ره
مشکل افتاده است در دریای عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب (طاقت) داشت

پایان
 
درد دیرین ایرانیان چیست؟

۱
درد این نبوده و نیست که قبلا جهان مجازی نبوده تا هر کسی مرجعیت خود را اعلام دارد و اکنون اعلام می دارد.

۲
درد دیرین ایرانیان
ناتوانی از تفکر مفهومی بوده و است.

۳
اگرچه این سامان سعدی داشته است.

۴
درد دیرین ایرانیان
این است
که
مفاهیم (محتوای کلمات) معرفی نشده اند.

۵
واژه ها که قوالب مفاهیم اند به دلخواه و هردمبیلی و بسته به میل و هوس پر می شوند.

۶
در نتیجه
نه کسی حرف دهن خود را می فهمد و نه حرف دهن همنوع خود را.

۷
خر جماعت خیال می کنند که تفکر مفهومی
یعنی اندیشیدن با مفاهیم
واژه بازی است.

۸
به همین دلیل
جای خالی مفاهیم استاندارد و علمی را حدس و گمان و ظن و سوء ظن پر می کند
و
فاجعه آغاز می شود
و
عرعر جای اندیشه می نشیند
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر