بلم
 فریدون توللی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
بلم
آرام 
چون قويي سبكبال
به نرمي بر سر كارون همي رفت
به نخلستان ساحل قرصِ خورشيــــد
ز دامان افق بيرون همي رفت

شفق بازي كنان در جنبش آب
شكوهِ ديگر و راز دگر داشت
به دشتي پر شقايق باد سرمست
تو پنداري كه پاورچين گذر داشت

جوان پارو زنان بر سينه ي موج
بلم مي راند و جانش در بلم بود
صدا سر داده غمگين در رهِ باد
گرفتار دل و بيمار غم بود:

« دو زُلفونِت بُوِد تار رُبابم
چه مي خواهي از اين حال خرابُم »
« تو كه با مو سرِ ياري نداري
چرا هر نيمه شو آيي به خوابُم »

درون قايق از باد شبانگاه
دو زلفي نرم نرمك تاب مي خورد
زني خم گشته از قايق بر امواج
سر انگشتش به چين آب مي خورد

صدا چون بوي گل در جنبش آب
به آرامي به هر سو پخش مي گشت
جوان مي خواند سرشار از غمي گرم
پِیِ دستي نوازش بخش مي گشت:

« تو كه نوشُم نِئي نيشُم چرايي
تو كه يارُم نِئي پيشُم چرايي ‍(چرا می آیی)»
« تو كه مرهم نِئي زخمِ دلُم را
نمك پاش دل ريشُم چرايي »

خموشي بود و زن در پرتو شام
رخي چون رنگ شب، نيلوفري داشت
ز آزار جوان دلشاد و خرسند
سري با او، دلي با ديگري داشت

ز ديگر سوي كارون زورقي خُرد
سبك بر موجِ لغزان پيش مي راند
چراغي كورسو مي زد به نيزار
صدايي سوزناك از دور مي خواند

نسيمي اين پيام آورد و بگذشت:
« چه خوش بي، مهربوني از دو سر بي »
جوان ناليد زير لب به افسوس:
« كه يك سر مهربوني، درد سر بي »

پایان
ادامه دارد.