محمود سریعالقلم
(متولد ۱۳۳۸ در تهران)
تحلیلی
از
ربابه نون
سی ویژگی که باعث می شوند به هم اعتماد نکنیم
۱
به شخصی که به ما محبت کرده و احترام گذاشته، لطمه می زنیم
۲
اینکه در چه جغرافیایی، چه سخنی را باید بگوییم یا نگوییم، آموزش ندیده ایم
۳
با یک ویژگی منفی، کلیتِ یک فرد را تخطئه می کنیم
۴
ظاهر و باطنِ ما در دوستی، بسیار فاصله دارد
۵
روزی چندین بار حرف مان را تغییر می دهیم
۶
مسئولیتِ قولی را که می دهیم نمی پذیریم
۷
تا بتوانیم از گفتنِ “اشتباه کردم” فرار می کنیم
۸
پشتِ سرِ فردی که از ما انتقادِ معقول کرده، بد گویی می کنیم
هشتمین دلیل و یا تز سریع القلم برای بی اعتمادی میان اعضای جامعه،
رنجش ازانتقاد و منتقد
است.
اگر تز هفتم سریع القلم
را
از
این نقطه نظر
در
نظر بگیریم،
می توانیم بگوییم
که
آن
به
معنی
امتناع از انتقاد از خود
بوده است.
اکنون
از
قطب دیگر دیالک تیک انتقاد
یعنی
از
انتقاد اجتماعی
مثلا
از
انتقاد از همنوع
و
واکنش نسبت به منتقد
تز و دلیل بند تنبانی دیگری
می تراشد.
دست و پا چلفتی در تبیین اندیشه و عندیشه
به
همین
می گویند.
اندیشه ای
که
می تواند در جمله ای جامع و مانع تبیین یابد،
به
چندین جمله دست و پا شکسته و مخدوش و معیوب
تجزیه می شود
(فراگمنتیزاسیون)
تا
عدد جادویی ۳۰
دست نخورده بماند.
(فرمالیسم جمارانی و جمکرانی)
فراگمنتیزاسیون
یکی
از
فوت و فن های ایده ئولوژی امپریالیستی
است
که
در
آن
همان بلا بر سر اندیشه و یا عندیشه آورده می شود
که
در
مطبخ های مک دونالد
بر سر اغذیه و عغذیه آورده می شود.
فکر و یا چیز خوشمزه بی محتوایی
به
خورد همنوع داده می شود
و
مغز و یا جیبش تخلیه می شود.
۲
پشتِ سرِ فردی که از ما انتقادِ معقول کرده، بد گویی می کنیم
سریع القلم
حتما
سریعا
تز دیگری هم به طرز زیر فرمولبندی خواهد کرد:
پیش روی فردی که از ما انتقادِ معقول کرده، بد گویی می کنیم
کودکستان شده عیران
خدا را مددی.
بدگویی در پشت سر منتقد
چرا
باید
منجر به بی اعتمادی شود؟
اگر
مستقیما و درجا تو دهن منتقد می زد،
منجر به چی می شد؟
قبل از تحلیل این تز سرسری سریع القلم
باید
پرسید:
چرا
آدمیان
از
انتقاد و منتقد
آزرده
می شوند؟
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش،
باید
پرسید:
انتقاد
چیست
و
منتقد
کیست؟
۳
پشتِ سرِ فردی که از ما انتقادِ معقول کرده، بد گویی می کنیم
انتقاد
یعنی
تمیز گندم از جو
انتقاد
یعنی
اندیشیدن به اوبژکتی
و
ابراز نظر راجع بدان
به
نیت تغییر مثبت آن.
این اوبژکت
هم
می تواند
خود آدمی
باشد،
هم
همنوع آدمی
باشد
و
هم
چیزی طبیعی و جامعه ای
باشد.
منتقد
شخصیتی عشق پیشه
است:
عشاق حقیقت عینی
است.
برای اینکه
انتقاد
نشانه عشق به اوبژکت مورد نظر
و
ناشی
از
عشق به اوبژکت مورد نظر
است.
نتیجه این عشق
اما
نه
شیرین و خوشایند،
بلکه
تلخ و گزنده و ناخوشایند
است.
تلخی و گزندگی و ناخوشایندگی انتقاد
به
دلایل پسیکولوژیکی و فونکسیونالیستی
است.
کسی
از
وقوف به معایب خود
خوشحال نمی شود.
اصولا
نباید هم خوشحال شود.
فونکسیون انتقاد
هم
همینجا ست:
انتقاد اوبژکت مورد نظر
را
به
تغییر
وامی دارد.
به
اوبژکت مورد نظر
نیش می زند
تا
متحول شود
و
نوشین شود.
می توان گفت
که
دیالک تیک انتقاد = دیالک تیک نیش و نوش
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر