محمود سریعالقلم
(متولد ۱۳۳۸ در تهران)
تحلیلی
از
ربابه نون
سی ویژگی که باعث می شوند به هم اعتماد نکنیم
۱
به شخصی که به ما محبت کرده و احترام گذاشته، لطمه می زنیم
۲
اینکه در چه جغرافیایی، چه سخنی را باید بگوییم یا نگوییم، آموزش ندیده ایم
۳
با یک ویژگی منفی، کلیتِ یک فرد را تخطئه می کنیم
۴
ظاهر و باطنِ ما در دوستی، بسیار فاصله دارد
۵
روزی چندین بار حرف مان را تغییر می دهیم
۶
مسئولیتِ قولی را که می دهیم نمی پذیریم
۷
تا بتوانیم از گفتنِ “اشتباه کردم” فرار می کنیم
۸
پشتِ سرِ فردی که از ما انتقادِ معقول کرده، بد گویی می کنیم
۹
خیلی زود محبتِ دیگران را فراموش می کنیم
۱۰
خود را ده برابرِ آنچه که هستیم نشان می دهیم
۱۱
ناخودآگاهِ ما از فردی که موفق است، دائماً ناراحت و پریشان است
یازدهمین دلیل و یا تز سریع القلم برای بی اعتمادی میان اعضای جامعه،
حسادت
است.
حسادت
یکی
از
مفاهیم فئودالی
است.
روی این مفهوم و دیگر مفاهیم
باید کار کرد.
سریع القلم
و
اساتید دانش ـ کاه های طویله امریکا
حسادت
را
تعمیم می دهند
و
بر اساس خرافه های پسیکولوژیستی
آن
را
به
عنوان پدیده ای پسیکولوژیکی و عام البشری
قلمداد می کنند.
بنا بر این خرافه
همه
اعضای همه جوامع بشری
همیشه و همه جا
حسود بوده اند و حسود هستند و حسود خواهند بود.
یعنی
درد حسادت
درد بی درمانی
است.
۲
ناخودآگاهِ ما از فردی که موفق است، دائماً ناراحت و پریشان است
بنا بر این خرافه پسیکولوژیستی (فرویدیستی)
دلیل اشاعه بی اعتمادی در اعضای جامعه،
نه
دلیلی اجتماعی
نه
دلیلی فرماسیونی ـ اقتصادی
بلکه
دلیلی پسیکولوژیکی
و
عام البشری
است.
یعنی
اگر
بی اعتمادی میان اعضای جامعه
فقط
همین یک دلیل
را
می داشت،
برای فناناپذیری و ماندگاری آن
کافی می بود.
یعنی
در این صورت،
غلبه بر بی اعتمادی میان اعضای جامعه
محال
است.
سؤال
فقط
این است
که
اگر
بی اعتمادی
آش کشک خاله
است
و
خواه و ناخواه
باید
بدان تمکین کرد،
پس
بحث برای چیست؟
دلایل سی گانه تراشی
برای چیست؟
برای طبیعی قلمداد کردن بی اعتمادی است؟
۳
ناخودآگاهِ ما از فردی که موفق است، دائماً ناراحت و پریشان است
بگذارید
مفهوم حسادت
را
به
محک تجربه
بزنیم.
خوش بود
گر
محک تجربه
آید به میان
تا
سریع القلمی
شهره و شیدا
گردد.
آیا
ننه و بابای اعضای جامعه
از
موفقیت آنان
به
فرمان «ناخود آگاه شان، دائماً ناراحت و پریشان» می شوند؟
اگر
جواب این سؤال
منفی
باشد،
پس
اعتبار عام «ناخودآگاه» کذایی
چه می شود؟
چرا
مادر و پدر
برای
هر موفقیت ناچیز فرزند
از
اعماق دل
شاد می شوند
و
نه
ناراحت و پریشان؟
مگر
خدای ناکرده
ناخودآگاه
ندارند؟
۴
ناخودآگاهِ ما از فردی که موفق است، دائماً ناراحت و پریشان است
مثال دیگر:
آیا
مربی کودکستانی،
معلم مدرسه ای
استاد دانشگاهی
استاد کاری
مربی آموزشگاهی
از
موفقیت مربای خود
دائما ناراحت و پریشان می شوند
و
یا
غرقه در دریای لذت می گردند؟
راستی
دلیل شادی اصیل و عمیق مادر و پدر و مربی و معلم واستاد و غیره
از
موفقیت فرزند و مربا
چیست؟
۵
ناخودآگاهِ ما از فردی که موفق است، دائماً ناراحت و پریشان است
ریشه حسادت
نه
در
ناخودآگاه «ما»
بلکه
در
فرماسیون اقتصادی ما
در
مناسبات تولیدی ما
در
زیربنای اقتصادی جامعه ما
است.
چون
حسادت
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی
است
و
تعیین کننده ی روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه،
زیربنای اقتصادی آن جامعه
است.
یعنی
حسادت
چیزی ابدی و لایزال و لایتغیر
نیست.
بی اعتمادی
هم
به
همین سان.
اگر
جامعه
خصلت خانواده
کسب کند،
هم
فاتحه ای
بر
بی اعتمادی
خوانده می شود
و
هم
بر
حسادت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر