۱۳۹۸ مهر ۱۷, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۸۳)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

حکایت سوم


۱    
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان، که سگ پرورید.

معنی تحت اللفظی:
اگر سگی دامن رهگذری را بدرد،
مقصر
پروردگار سگ
است
و
نه
خود سگ.

سعدی
در
این بیت شعر،
تئوری شبان ـ گرگ ـ گله
را
در
دل دارد.

منظور باطنی سعدی
از
سگ
نه
سگ
بلکه گرگ است
و
منظور سعدی از گرگ
عمال دولت فئودالی و دربار است.

سعدی
ولی
مجبور به رعایت احتیاط است.

به
همین دلیل
رهنمودهای ایده ئولوژیکی خود
را
نه
به
طور مستقیم و بی واسطه و صریح
بلکه
به
طور غیرمستقیم و با واسطه و مستور
صادر می کند
تا
سلاطین و خوانین خر و خردستیز فئودالی
خشم نگیرند و گردنش را در جا نزنند.

۲
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان، که سگ پرورید.

لب رهنمود سعدی
این است
که
اگر مأمورین دربار و یا دولت
بر
توده رعیت و پیشه ور و غیره
ستم روا می دارند،
مقصر پرورگار مأمورین
است،
یعنی
دربار
و
سلاطین و خوانین فئودالی اند.

سعدی
البته
خودش
را
در
ضمن صدور رهنمود
به
کوچه علی چپ می زند.

سعدی
آخرین کسی است
که
نداند
که
دربار
بدون استثمار
نمی تواند ادامه حیات دهد.

داداش سعدی
بقال
بود.

غلامان دربار
روزی
دار و ندارش
را
غصب و غارت می کنند.

در
گزارش سعدی به سلطان شیراز
حتی
شلواری برایش
باقی نمی گذارند.

سعدی
وقتی
شخصا
شکایت به سلطان می برد،
سلطان
تنها واکنشی که از خود نشان می دهد،
لبخندی است و بس.

اگر مباشری و یا غلامی
برای گرفتن خراج،
دهقانی را مثل سگی درنده می درد و لت و پار می کند،
پرورده دربار است،
ولی دربار خود نیز در شرایط عینی معینی،
در
شرایط برقراری مناسبات تولیدی فئودالی
می تواند سگی پرورد
و
به
جان توده مولد و زحمتکش
 بیندازد.

اگر مناسبات تولیدی فئودالی قبض روح شوند و به گور سپرده شوند،
دیگر نه رعیتی خراجگزار باقی خواهد ماند،
نه سگ درنده و نه پرورنده آن.

کسی که به عنوان ایدئولوگ فئودالیسم
سودائی جز حفظ و تحکیم سیستم اجتماعی فئودالی
در
سر
ندارد،
اگر برای عوامفریبی شیپور بیدار باش زند و از سگ درنده و یا پرورنده آن شکوه کند،
اولا
مسئله را از حالت عام خود خارج می کند
و
به
صورت مسئله ای منفرد، خاص و استثنائی جا می زند.

ثانیا
جنبه اوبژکتیو (عینی) و تعیین کننده را سرپوش می نهد
و
جنبه سوبژکتیو (ذهنی) و فرعی
را
عمده و برجسته می کند.

سعدی باید برای تحلیل درست ستم اجتماعی در جامعه
 دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو را در نظر گیرد
و
نقش تعیین کننده
 را
از آن شرایط اوبژکتیو  بداند،
نه شرایط سوبژکتیو:
نقش تعیین کننده
را
 از
 آن مناسبات تولیدی فئودالی ـ بنده داری
بداند،
 نه
از
 آن شاه خفته و یا بیدار.

سعدی باید به ریشه بچسبد، نه به ساقه.

سعدی در هیئت گله بان،
بر
جاده تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله » پیش می راند.

برای درک نظرات سعدی باید این تئوری را و تئوری های اساسی دیگر او را در مد نظر داشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر