ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
«دیشب آقای ناصح الشعرا
که
پیرو «هنر برای هنر» هستند
به
ادراه
تشریف آوردند
و
بین ما
مذاکرات حضوری و محرمانه رد و بدل شد
چون شما
خوانندگان بیگانه نیستید
از
شما پنهان نمی کنم.»
ناصح الشعراء
افراشته
من معتقدم شعر نسازی
حیف از ادبیات که شد مسخره بازی
یک رشته اراجیف و اباطیل زننده
یک سلسله لاطایل مسموم کننده
می شعری و می خوانی و می چاپی و انگار
در
نیمه ی دی ماه
یخی
آمده بازار
گویند گرت "شاعر مردم"، عجبی نیست
در خلق، کسی عامل شعر و ادبی نیست
تأسیس،
روی نایره
دانی؟
که
نه
والله
سطری عربی
تانی
خوانی؟
که
نه
والله
شعرت همه عریان ز "مراعات نظیر" است
نان
گویی
و
افسوس
که
بی ذکر پنیر
است
جایی سخن از راه، چرا چاه نباشد؟
آنجا که گدا هست، چرا شاه نباشد؟
بر نقص سواد تو همین یک کلمه
بس
یک مصرع با سین و یکی ثای مثلث
از وزن نگو، عین ترازوی سرک دار
میزان نشود جز به "پوان" "ویرگول" بسیار
شعری که بود در عظمت کوه دماوند
شعری که بود مهبط الهام خداوند
شایسته ی تعریف گل و فصل بهار است
وقف ابد ساق و سر و سینه ی یار است
آن هم به همان سبک ابیوردی مرحوم
بی دخل و تصرف، به همان مهر و همان موم
ما شاعر شهریم، مجرد ز علایق
مرد هنری را چه به اوضاع خلایق؟
نان نیست؟
نباشد،
که
سر یار
سلامت
بیکاری و فقر است؟
که
دلدار
سلامت
ما را چه آجان آمده با موجر منزل؟
ما کشته ی عشقیم به صد دل نه به یک دل
دنیای دنی را همه گر آب بگیرد
ما اهل دلان را همگی خواب بگیرد
امروز اگر خلق به ما لطف ندارد
روزی به سر مقبره مان گل بگذارد
زیرا که از آنجا که خلایق همه مستند
این مردم نادان همه شان مرده پرستند
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
فاتحه، مع الصلوات ...
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر