این
قهرمانِ نوین،
ایدهآلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار
را
کنار میگذارد
ولی
مرگ
را
هرگاه
که
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
با
خونسردی
به
مثابه یک حادثه طبیعی،
بدون جَزَع و فَزَع
تلقی میکند.
افزارِ معجزه گرِ او،
سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است.
وی
خودپسندیِ خود
را
جانشینِ انضباط نمی کند
شخصیت خود
را
در
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی
غرق می سازد
و
برای او
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
مطرح نیست
بلکه
کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان
مطرح است.
این است آن تیپِ مدرن
که
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
ایجاد کرده است
و
با
قهرمانانِ تیپ کهن
تفاوت اساسی
دارد.
بهرنگی
علاقه خود
را
به
این نوع قهرمان
همه جا
نشان داده است.
آقای هزارخانی
میخواهد آن تیپ کهن
را
به
عنوان تیپ مدرن
جلوه دهد
و
وجهۀ بهرنگی
را
پشتوانۀ آن
سازد.
تمام مسئله اینجا ست
که
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد
که
از
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
تغذیه میشوند،
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
را
تا
سطح «خرِ لنگِ وامانده»
که
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی
"زندگیِ گیاهی"
دارند،
پایین آورد.
باید
نه تنها
به
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد،
بلکه
از
نیرنگی
که
برای گمراهی مبارزان در کار است
نیز
هوشیارانه
برحذر بود.
این
قهرمانِ نوین،
ایدهآلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار
را
کنار میگذارد
ولی
مرگ
را
هرگاه
که
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
با
خونسردی
به
مثابه یک حادثه طبیعی،
بدون جَزَع و فَزَع
تلقی میکند.
افزارِ معجزه گرِ او،
سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است.
وی
خودپسندیِ خود
را
جانشینِ انضباط نمی کند
شخصیت خود
را
در
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی
غرق می سازد
و
برای او
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
مطرح نیست
بلکه
کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان
مطرح است.
این است آن تیپِ مدرن
که
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
ایجاد کرده است
و
با
قهرمانانِ تیپ کهن
تفاوت اساسی
دارد.
بهرنگی
علاقه خود
را
به
این نوع قهرمان
همه جا
نشان داده است.
آقای هزارخانی
میخواهد آن تیپ کهن
را
به
عنوان تیپ مدرن
جلوه دهد
و
وجهۀ بهرنگی
را
پشتوانۀ آن
سازد.
تمام مسئله اینجا ست
که
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد
که
از
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
تغذیه میشوند،
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
را
تا
سطح «خرِ لنگِ وامانده»
که
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی
"زندگیِ گیاهی"
دارند،
پایین آورد.
باید
نه تنها
به
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد،
بلکه
از
نیرنگی
که
برای گمراهی مبارزان در کار است
نیز
هوشیارانه
برحذر بود.
۱
ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی
زیبا مردن
(شهادت)
است.
ایثار به خاطر ایثار
است.
زیبا مردن
(شهادت)
است.
ایثار به خاطر ایثار
است.
مفهوم دیگری
که
احسان طبری
از
تحلیل هزارخانی
استخراج کرده،
ایثار به خاطر ایثار
است.
ایثار
به
چه معنی است؟
ایثار
به
معنی
بخشش قوت لایموت خود به همنوع
است.
یعنی
به
ازای نجات گرسنه ای از مرگ،
خود
از
گرسنگی مردن
است.
یعنی
منافع همنوع
را
بر
منافع شخصی خویش
مقدم داشتن
است.
چنین کردوکاری
فقط
می تواند استثنائی باشد.
آنهم
استثناء نادر و کمیابی باشد.
مثلا
مادری
چه بسا
خود
گرسنگی می کشد
تا
فرزندش
سیر شود.
عاشقی
تخته پاره خود
را
در
اختیار معشوق می گذارد
تا
او
از
مهلکه مرگ نجات یابد
و
خود
غرق می شود و می میرد.
(فیلم تیتانیک)
رزمنده ای
در
سنگر می ماند
تا
زیر آتش مسلسلش
همرزمانش
فرصت فرار و نجات از مرگ
پیدا کنند
و
نهایتا
فدا می شود.
(رزمنده ای آذری در جبهه جنگ ایران با عراق)
پارتیزانی
با
کامیون مملو از مواد منفجره
به
پایگاه دشمن می زند
تا
ضمن فدا کردن خویشتن
به
امر رهایش اجتماعی یاری رساند.
(ویتکنگ)
خلبانی
با
هواپیمای مملو از بنزین
به
کشتی جنگی دشمن می زند
تا
ضمن فدا کردن خود
ارتش کشورش
پیروز شود.
(کامی کازه میلیتاریسم ژاپن)
ایثار
در
همه
این موارد
در
دیالک تیک وسیله و آماج
وجود دارد
و
معنی دارد.
آماج ها
می توانند
متفاوت و متنوع، انقلابی و ارتجاعی، دنیوی و اخروی
باشند.
وسیله
(ایثار)
اما
به
جای خود می ماند.
ایثار
در
هر
صورت
کردوکاری اندیشیده، آماجمند و «راسیونال» (عقلی)
است.
۲
ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی
زیبا مردن
(شهادت)
است.
ایثار به خاطر ایثار
است.
زیبا مردن
(شهادت)
است.
ایثار به خاطر ایثار
است.
اما
ایثار به خاطر ایثار
به
چه معنی است؟
ایثار به خاطر ایثار
جفنگمفهوم
است.
ایثار به خاطر ایثار
به
معنی
کردوکاری
بدون آماج
است.
ایثار به خاطر ایثار = کردوکار به خاطر کردوکار = آب در هاون کوبیدن
ایثار به خاطر ایثار
حتی
کردوکاری کودکانه
نیست:
چون
کودکان با ساختن مثلا پلی، راهی، خانه ای
در
محل بازی و یا در ساحل دریا
لیاقت خلاقانه خود
را
شیئیت و مادیت می بخشند
و
به
خودشناسی
می رسند.
یعنی
کارهای کودکانه کودکان
حتی
فاقد آماج نیستند.
ایثار فاشیست ها و فوندامنتالیست ها
نیز
ایثار آماجمندی
است:
آماج ایثار فاشیست ها
ممانعت از انقلابات کارگری
و
نهادن یوغ بردگی بر گرده بشریت مولد و زحمتکش
است.
آماج ایثار فوندامنتالیست ها
تشکیل دولت اسلامی
و
نهادن یوغ بردگی بر گرده بشریت مولد و زحمتکش خردگرا و پیشرفتگرا و انسانگرا و جامعه گرا
ست.
حیرت انگیز
است
که
احسان طبری
حتی
حوصله تأمل روی مفاهیم ایراسیونال و تق و لق خود
را
ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر