شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)
حکایت دوم
بخش
هفتم
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.
چو دشمن خر روستائی برد
ملک باج و ده یک، چرا می
خورد؟
مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و
تاج؟
رعیت درخت است، اگر پروری،
به کام دل دوستان، بر خوری
به بی رحمی از بیخ و بارش
مکن
که نادان کند حیف بر
خویشتن.
۱
به بی رحمی از
بیخ و بارش مکن
که نادان کند
حیف بر خویشتن.
معنی تحت اللفظی:
رعیت بسان درخت میوه است.
با
بی رحمی
ریشه کنش مکن.
خودستیزان
ابلهانند و بس.
سعدی
در
این بیت
شعر،
دیالک تیک علت و معلول
را
به
شکل دیالک تیک خانه
خرابی رعایا و ذلت طبقه حاکمه بسط می دهد
و
رعیت ستیزی
را
به
معنی خودستیزی مبتنی بر سر نادانی
می داند.
اگر دقت کنیم، می بینیم که سعدی از سپاه آغاز می کند و بی مقدمه به رعیت می رسد.
این امر
دال بر منشاء دهقانی سپاه است.
این رهنمودها نیز از ظلم و ستمی که بر دهقانان می
رود،
پرده بر می دارند.
اما
وقوف سعدی به ستم فئودالی
سبب نمی
شود
که
او
به
اپوزیسیون ضد فئودالی
بپیوندد.
پیوند طبقاتی سعدی
با
اشرافیت فئودال
و
به ویژه دربار
پیوند ارگانیک (عضوی)
است.
سعدی
ایده ئولوگ ارگانیک
فئودالیسم
است.
۲
به بی رحمی از
بیخ و بارش مکن
که نادان کند
حیف بر خویشتن.
سعدی
البته
نمی داند
که
تضاد طبقه حاکمه با توده
(تضاد اشراف فئودال و
روحانی با رعایا و تجار و غیره)
تضاد آشتی ناپذیری
(تضاد آنتاگونیستی)
است.
بدون رعیت ستیزی
اعضای طبقه حاکمه
چاره ای جز گدایی ندارند.
گنج سلاطین و خوانین
فئودالی
نتیجه رنج دهاقین و تجار و
غیره
است.
نابرده رنج
(توسط توده مولد و زحمتکش)
گنج
(برای اعضای طبقه حاکمه)
میسر نمی شود.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر