قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
ما
در
دورانی
به سر میبریم
که
عصرِ قهرمانان و پهلوانانِ منفردِ متکی به قوت روح و بی اعتنا به توده های لَخت و ترسو پایان یافته
و
عصرِ قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
که
به
جهانبینی انقلابی و سازمان انقلابی
مجهزند،
آغاز شده است.
تنها
به
یاری چنین قهرمانانی
است
که
میتوان وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه را حل کرد.
لنین میگوید:
"علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم
و
تلاش های سوزان و انقلابی
را
بر
روی مهمترین وظایف مبرم
متمرکز سازیم
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
وظیفه،
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
نیست
که
در
۱۲ هزار تن فرزند خلق
تنها
یک تن
است.
وظیفه،
بالا بردن شورِ تودهها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم
است.
این
قهرمانِ نوین،
مختصاتی دارد که آن هم نوین
است:
قهرمان نوین
از
داعیه های شخصی
می بُرَد
و
به
خواستِ مردم
میپیوندد،
ولی
واقعیت
را
درک میکند
تا
موافق قوانینِ تکاملی،
آن
را
دگرگون سازد.
وی
ایدهآلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار
را
کنار میگذارد
ولی
مرگ
را
هرگاه
که
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
با
خونسردی
به
مثابه یک حادثه طبیعی،
بدون جَزَع و فَزَع
تلقی میکند.
افزارِ معجزه گرِ او،
سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است.
وی
خودپسندیِ خود
را
جانشینِ انضباط نمی کند
شخصیت خود
را
در
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی
غرق می سازد
و
برای او
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
مطرح نیست
بلکه
کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان
مطرح است.
این است آن تیپِ مدرن
که
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
ایجاد کرده است
و
با
قهرمانانِ تیپ کهن
تفاوت اساسی
دارد.
بهرنگی
علاقه خود
را
به
این نوع قهرمان
همه جا
نشان داده است.
آقای هزارخانی
میخواهد آن تیپ کهن
را
به
عنوان تیپ مدرن
جلوه دهد
و
وجهۀ بهرنگی
را
پشتوانۀ آن
سازد.
تمام مسئله اینجا ست
که
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد
که
از
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
تغذیه میشوند،
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
را
تا
سطح «خرِ لنگِ وامانده»
که
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی
"زندگیِ گیاهی"
دارند،
پایین آورد.
باید
نه تنها
به
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد،
بلکه
از
نیرنگی
که
برای گمراهی مبارزان در کار است
نیز
هوشیارانه
برحذر بود.
قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
ما
در
دورانی
به سر میبریم
که
عصرِ قهرمانان و پهلوانانِ منفردِ متکی به قوت روح و بی اعتنا به توده های لَخت و ترسو پایان یافته
و
عصرِ قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
که
به
جهانبینی انقلابی و سازمان انقلابی
مجهزند،
آغاز شده است.
تنها
به
یاری چنین قهرمانانی
است
که
میتوان وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه را حل کرد.
لنین میگوید:
"علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم
و
تلاش های سوزان و انقلابی
را
بر
روی مهمترین وظایف مبرم
متمرکز سازیم
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
وظیفه،
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
نیست
که
در
۱۲ هزار تن فرزند خلق
تنها
یک تن
است.
وظیفه،
بالا بردن شورِ تودهها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم
است.
این
قهرمانِ نوین،
مختصاتی دارد که آن هم نوین
است:
قهرمان نوین
از
داعیه های شخصی
می بُرَد
و
به
خواستِ مردم
میپیوندد،
ولی
واقعیت
را
درک میکند
تا
موافق قوانینِ تکاملی،
آن
را
دگرگون سازد.
وی
ایدهآلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار
را
کنار میگذارد
ولی
مرگ
را
هرگاه
که
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
با
خونسردی
به
مثابه یک حادثه طبیعی،
بدون جَزَع و فَزَع
تلقی میکند.
افزارِ معجزه گرِ او،
سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است.
وی
خودپسندیِ خود
را
جانشینِ انضباط نمی کند
شخصیت خود
را
در
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی
غرق می سازد
و
برای او
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
مطرح نیست
بلکه
کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان
مطرح است.
این است آن تیپِ مدرن
که
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
ایجاد کرده است
و
با
قهرمانانِ تیپ کهن
تفاوت اساسی
دارد.
بهرنگی
علاقه خود
را
به
این نوع قهرمان
همه جا
نشان داده است.
آقای هزارخانی
میخواهد آن تیپ کهن
را
به
عنوان تیپ مدرن
جلوه دهد
و
وجهۀ بهرنگی
را
پشتوانۀ آن
سازد.
تمام مسئله اینجا ست
که
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد
که
از
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
تغذیه میشوند،
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
را
تا
سطح «خرِ لنگِ وامانده»
که
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی
"زندگیِ گیاهی"
دارند،
پایین آورد.
باید
نه تنها
به
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد،
بلکه
از
نیرنگی
که
برای گمراهی مبارزان در کار است
نیز
هوشیارانه
برحذر بود.
این
بخش آخر «تحلیل» طبری از تحلیل ماهی سیاه کوچولو توسط هزارخانی
است.
۱
ما
در
دورانی
به سر میبریم
که
عصرِ قهرمانان و پهلوانانِ منفردِ متکی به قوت روح و بی اعتنا به توده های لَخت و ترسو پایان یافته
و
عصرِ قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
که
به
جهانبینی انقلابی و سازمان انقلابی
مجهزند،
آغاز شده است.
تنها
به
یاری چنین قهرمانانی
است
که
میتوان وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه را حل کرد.
لنین میگوید:
"علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم
و
تلاش های سوزان و انقلابی
را
بر
روی مهمترین وظایف مبرم
متمرکز سازیم
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
طبری
برای اثبات دعاوی خود در باره دوران کنونی و قهرمانان منفرد و قهرمانان خلقی
در
سنت اسکولاستیک ها
(آیات عظام و علمای اعلام)
آیه ای
از
لنین
نازل می کند.
تفاوت بینشی استالینیسم با مارکسیسم ـ لنینیسم
همین
است:
نقل بریده ای از آثار و حتی مکاتبات و خاطرات کلاسیک ها
به
عوض استدلال مفهومی، تجربی و منطقی
برای اثبات دعاوی خود.
در
این طرز «تفکر» اسکولاستیکی
هر سخنی از کلاسیک ها
به
مثابه وحی منزل
به
خواننده و شنونده
قالب می شود.
حریفی از استالینیست های سابق و ضد کمونیست های حی و حاضر
حتی
چرت و پرت های مارکس در بستر بیماری با تب بالا
را
ترجمه و منتشر کرده است
تا
آبروی مارکسیسم
را
ببرد.
۲
لنین میگوید:
"علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم
و
تلاش های سوزان و انقلابی
را
بر
روی مهمترین وظایف مبرم
متمرکز سازیم
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
معنی تحت اللفظی:
دلیل موفقیت ما (حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری روسیه (بلشویک)
ارتقای انرژی و شور و شوق انقلابی توده ها
و
استفاده از این انرژی و شور شوق توده ای
برای حل وظایف مبرم انقلاب
بوده است.
زنده باد لنین.
حالا
این نقل قول از لنین
را
با
دعاوی طبری
مورد مقایسه قرار می دهیم:
ما
در
دورانی
به سر میبریم
که
عصرِ قهرمانان و پهلوانانِ منفردِ متکی به قوت روح و بی اعتنا به توده های لَخت و ترسو پایان یافته
و
عصرِ قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
که
به
جهانبینی انقلابی و سازمان انقلابی
مجهزند،
آغاز شده است.
تنها
به
یاری چنین قهرمانانی
است
که
میتوان وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه را حل کرد.
اینجا
لنین
را
سخن
از
حزب طبقه کارگر روسیه
است
و
نه
سخن
از
قهرمانان خلقی و مجاهدان وابسته به خلق.
حزب طبقه کارگر روسیه
واحد پیشاهنگ طبقه کارگر
است.
طبقه اجتماعی ئی
که
سوبژکت تاریخ
است
و
رسالت تاریخی اش
تعویض فرماسیون اقتصادی سرمایه داری با فرماسیون اقتصادی سوسیالیسم
و
تعویض دوران تاریخی
است.
۳
لنین میگوید:
"علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم
و
تلاش های سوزان و انقلابی
را
بر
روی مهمترین وظایف مبرم
متمرکز سازیم
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
لنین
در
این جمله
دیالک تیک شخصیت و توده
را
به
شکل دیالک تیک ما (حزب کمونیست روسیه) و توده ها بسط می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
از
آن توده
می داند.
چون
این سخن لنین
بدان معنی است
که
حزب کمونیست روسیه
بدون حمایت توده های وسیع خلق
نمی توانست پیروز شود.
لنین
هرگز
در
عمرش نمی گوید
که
تنها
به
یاری چنین قهرمانانی
است
که
میتوان وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه را حل کرد.
لنین
از سر تا پا توده ای
است.
برتولت برشت
از
قول گالیله
حتی
صراحت بیشتری
به
خرج داده است:
بدبخت ملتی
که
به
قهرمان
نیاز دارد.
این شعار معروف برشت
معنایی جز اعلام نقش تعیین کننده توده در دیالک تیک شخصیت و توده
و
نقش تاریخساز توده
ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر