قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
۱
ما
مارکسیستها
طرفدار درآمیختن تئوریِ انقلابی با پراتیکِ انقلابی
هستیم
و
بر
آنیم
که
پراتیکِ انقلابی،
بدون تئوری انقلابی به گمراه می رود
و
می تواند دچار خطاهای فاحش و شکست تاریخی
شود،
چنانکه
تئوری انقلابی
نیز
بدون عمل انقلابی،
به
لفّاظیِ پوچ
بدل می شود.
همانطور که ذکرش گذشت،
این استنباط طبری
از
دیالک تیک تئوری و پراتیک
نه
استنباطی مارکسیستی،
بلکه
استنباطی استالینیستی
است.
چرا و به چه دلیل؟
۲
ما
مارکسیستها
طرفدار درآمیختن تئوریِ انقلابی با پراتیکِ انقلابی
هستیم
طبری در این جمله استدلالی اش،
بسان طرفداران آگاه و ناخودآگاه سوبژکتیویسم
سوبژکت شناخت
را
«ما»
را
سانترالیزه می کند.
(مرکزیت می بخشد.)
حقیقت
اما
اوبژکتیو (عینی)
است
و
نه
سوبژکتیو.
حقیقت دیالک تیک تئوری و پراتیک
در
خود این دیالک تیک است
و
نه
در
این و آن.
حقیقت خر
در
خود خر
است
و
نه
در
خرچران، خرفروش، خرسوار.
برای اینکه خریت (ماهیت) خر در خود خر است.
سؤال
این است
که
چرا
طبری
مارکسیست بودن خود و امثال خود
را
به
رخ خواننده می کشد؟
۳
ما
مارکسیستها
طرفدار درآمیختن تئوریِ انقلابی با پراتیکِ انقلابی
هستیم
ترفند استالینیسم
اثبات صحت ادعا
به
مدد اوتوریته متنفذ
است.
اگر
کسی سخنرانی های بی محتوای استالین
را
شنیده باشد،
متوجه این ترفند عوامفریبانه می شود.
وجه مشترک روحانیت با استالینیسم
همین
است:
رسول اکرم به اکرم گفت که دو دو تا پنجاه تا.
بدین طریق و با این ترفند
دیگر نیازی به اثبات ادعا باقی نمی ماند.
استالینیسم
رسول اکرم
را
با
ایلیچ لنین
جایگزین می سازد.
طبری
رسول اکرم
را
با
مارکسیسم
جایگزین می سازد.
مارکسیسمی
که
اصلا
مارکسیسم
نیست.
مارکسیسم
بسان رسول اکرم
اوتوریته
برای قالب کردن ادعا به عنوان حقیقت است.
۴
ما
مارکسیستها
طرفدار درآمیختن تئوریِ انقلابی با پراتیکِ انقلابی
هستیم
این جمله طبری اما دال بر چیست؟
وقتی کسی می گوید:
ما
طرفدار آمیختن شکر با آرد و آب هستیم،
چه استنباطی از شکر و آرد و آب
دارد.
این بدان معنی است
که
او
شکر و آرد و آب
را
چیزهای مجزا از هم
می بیند.
طبری
و
استالینیسم
هم
به
همین سان.
تئوری و پراتیک
را
نه
در
همبایی و «همستیزی»
نه
در
وحدت و «مبارزه»
بلکه
به
عنوان دو چیز مجزا از هم می بیند.
به
همین دلیل
آمیختن آندو را به همدیگر
اعلام می دارد.
این متد و یا اسلوب فکری
همان
متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و دوئالیستی
است
که
روحانیت هم حسابی نمایندگی می کند:
روح
بسان چلچله ای
از
قفس اندام
به
سوی عالم ارواح
پر می کشد
و
اندام
در
هیئت جنازه
باقی می ماند.
جسم و جان
ماده و روح
وجود و شعور
چیزهای مجزا از یکدیگر
قلمداد می شوند
و
هر کدام
عالمی برای خود دارد.
۵
ما
مارکسیستها
طرفدار درآمیختن تئوریِ انقلابی با پراتیکِ انقلابی
هستیم
ایراد دیگر طبری
و
استالینیسم
استالینیسم
تنزل دادن دیالک تیک تئوری و پراتیک
به
عرصه تنگ مبارزه سیاسی
است.
استالینیسم
همین بلا
را
بر
سر مارکسیسم ـ لنینیسم
هم
می آورد.
اگر
به
تعاریف بند تنبانی استالینیسم از مارکسیسم دقت شود،
فلاکت فکری و فلسفی
آشکار می گردد:
مارکسیسم
به
مثابه علم مبارزه فلان و بهمان بر ضد بهمان وفلان
قلمداد و تحریف می شود.
طبری
در
این شعار
تئوری و پراتیک
را
سلب عامیت
می کند
و
به
هر دو
خاصیت
می بخشد:
تئوری
در
تئوری انقلابی
و
پراتیک در پراتیک انقلابی
خلاصه می شود.
خواننده افکار طبری
اصلا
به
دیالک تیک تئوری ارتجاعی و پراتیک ارتجاعی
تئوری علمی و پراتیک علمی
و
...
نمی اندیشد.
ماتریالیسم تاریخی
بدین طریق
پنیر واره هم می کشد
و
به
سطح مشتی یاوه تنزل می یابد.
اکنون
دیگر
به
بررسی دیالک تیک تئوری و پراتیک
در
عالم عام
در
کل جامعه بشری
نیازی نمی افتد.
شکر با آرد و آب قاطی می شود و حلوا تشکیل می گردد.
به
همان سان
هم
تئوری انقلابی طبری
با
پراتیک انقلابی
قاطی می شود
و
فاجعه آغاز می گردد.
طبری و استالینیسم
اصلا
نمی دانند که دیالک تیک چیست.
نمی دانند که بدون تئوری، پراتیک و بدون پراتیک تئوری وجود ندارد
و
نمی تواند
وجود داشته باشد.
تئوری و پراتیک
مقولات فلسفی
اند
و
به
میلیون ها فرم
بسط می یابند.
تئوری و پراتیک
را
نباید در تئوری و پراتیک انقلابی کذایی خلاصه کرد.
پیوند دیالک تیکی تئوری و پراتیک
را
حتی
با
اشعه لیزر
نمی توان پاره کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر