قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
آقای هزارخانی
به
پرورش اندیشه نادرست دوم
میپردازد
حاکی از آن
که
گویا
عمل انقلابی می تواند بدون خودآگاهیِ انقلابی و از زمینۀ خالی
شروع شود
و
گویا
خودِ این عمل
است
که
سرانجام بدان،
شکل لازم
را
عطا میکند.
راستی
دلیل این شتابزدگی خارق العاده اجامر فئودالی ـ فاشیستی چیست؟
۱
عمل انقلابی می تواند بدون خودآگاهیِ انقلابی و از زمینۀ خالی
شروع شود
و
گویا
خودِ این عمل
است
که
سرانجام بدان،
شکل لازم
را
عطا میکند.
بدون درک محتوای انقلاب سفید
نه
پدیده فدائیسم - مجاهدیسم و امثالهم
قابل درک و توضیح
است
و
نه
پدیده فاشیسم (پان اسلامیسم) و فوندامنتالیسم (خمینیسم)
انقلاب بورژوایی و ضد فئودالی سفید
با
حمایت عظیم توده های دهقانی، پیشه وری و کارگری
روبرو می شود
و
زیر پای اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
را
خالی می کند.
ارتجاع فئودالی و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
به
لحاظ طبقاتی ـ تاریخی
فاقد دورنمای آتی
است.
به
همین دلیل
به
ماضی
به
ریشه ها
به
بنیادها
به
فوندامنت ها
به
صدر اسلام
پناه می برد.
ارتجاع فئودالی و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
گذشته بر باد رفته
را
ایدئالیزه می کند
مورد تجلیل اغراق آمیز قرار می دهد
به
عرش اعلی می برد
و
در
یادها زنده می کند.
برای برگشت به ماضی ۱۳۰۰ سال قبل
شور وشوق و شعر و شعار
کافی
است
و
به
شعور
کمترین نیازی نیست.
فوندامنتالیسم
و
فاشیسم
(پان اسلامیسم و مجاهدیسم و فدائیسم اسلامی و خلقی)
مبتنی بر خریت و خردستیزی
اند.
تئولوژی
(قرآن، فقه، شریعت)
به
طرز بی شرمانه ای
ایدئالیزه می شود
و
فلسفه علمی
(مارکسیسم ـ لنینیسم)
تحقیر و تخطئه می شود.
از
درهم آمیزی خریت و خردستیزی،
جنون
می زاید
و
جنون
به
موتور ضدانقلاب (ارتجاع سرخ و سیاه)
مبدل می شود.
وقت
برای ارتجاع
تنگ
است
و
نبرد
نبرد حیات و ممات
است.
هزارخانی
همین روانشناسی طبقاتی ارتجاع سرخ و سیاه
را
تئوریزه می کند.
به
تئوری انقلابی
کسی نیاز پیدا می کند
که
انقلابی باشد و نه مرتجع.
برای برگشت به ماضی ۱۳۰۰ سال قبل و یا ۴۰ سال قبل
تئولوژی و اوتوپی
کافی
است
و
به
تئوری انقلابی
کمترین نیازی نیست.
حق با هزارخانی
است:
آماج ارتجاع سرخ و سیاه
غلبه بر انقلاب
بوده است
و
غلبه بر انقلاب
به
طور خود به خودی
به
معنی
برگشت به ماضی.
فقط
نمی دانستند
که
جلاد هر انقلابی،
به
حکم الهه سرسخت و سختگیر تاریخ
مجری وصایای انقلاب مغلوب
خواهد بود.
چنین هم شده است:
برگشت به ماضی
محال
بوده است.
به
همین دلیل
اشرافیت فئودالی ـ روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
بورژوا
شده اند.
اکنون
جهنم جماران
کاپیتالیستی تر
از
زمان شاه
است.
۲
به تعبیرهزارخانی،
ماهی سیاه کوچولو
به سوی زندگی دیگری میرود
که
خودش
از
چند و چون اش
خبر ندارد،
ولی می داند
که
در
طی راه
به تدریج
برایش روشن می شود.
طبری
به
محتوای این سخن هزارخانی (بهرنگی و شرکاء)
نمی اندیشد
و
برای این نظر
دلیل نمی جوید.
ماهی سیاه کوچولو
تا
مغز استخوانش
آنارشیست
است.
ماهی سیاه کوچولو
جز
ترور
جز
تخریب
جز
هرج و مرج
هدف و آماجی
ندارد.
مؤلفین انقلاب سفید
مفاهیم سوسیولوژیکی علمی ارزشمندی
به
میراث نهاده اند
و
خرابکار
یکی
از
این مفاهیم
است.
ماهی سیاه کوچولو
حتی
مخالف اندیشیدن به طور کلی
است.
سود و سودای اصلی ماهی سیاه کوچولو
افتادن به «راه»
است.
منظور ماهی سیاه کوچولو
از
«افتادن به راه»
ترور و تخریب و تخطئه و هرج و مرج
است.
۳
به تعبیرهزارخانی،
ماهی سیاه کوچولو
به سوی زندگی دیگری میرود
که
خودش
از
چند و چون اش
خبر ندارد،
ولی می داند
که
در
طی راه
به تدریج
برایش روشن می شود.
هزارخانی
یا
نمی داند
و
یا
می داند و دروغ می گوید:
ماهی سیاه کوچولو
نه
به
سوی زندگی واقعا دیگری،
بلکه
به
سوی مرگ
می رود.
نیهلیسم
ذاتی فاشیسم و فوندامنتالیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم
است.
پیش شرط رفتن به سوی زندگی دیگر،
طرح ریزی پیشاپیش زندگی دیگر
است.
یعنی
تعیین پیشاپیش هدف و آماج
است.
شعار تنها ره رهایی ـ ترور مسلحانه
از
فقدان آماج
حکایت دارد
و
نه
از
زندگی دیگر
چه
رسد به زندگی بهتر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر