۱۳۹۸ تیر ۱۰, دوشنبه

سیری در غزلی از خواجه شیراز (۱۲)

 
حافظ
 
ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
 
۱
ز زهد خشک ملولم،
 کجا ست باده ناب
که 
بوی باده
 مدامم
 دماغ 
تر 
دارد

ز باده هیچت اگر نیست این نه بس
 که 
تو 
را
دمی ز وسوسه عقل بی‌خبر دارد؟
 
معنی تحت اللفظی:
از زهد خشک، دلم گرفته است.
باده کجا ست
که
بویش
حتی
دماغ آدمی
را
تر و تازه می کند؟
 
اگر
باده
هیچ حسنی هم نداشته باشد،
این حسن را دارد
که
آدمی
را
از
وسوسه عقل
بی خبر می سازد.
 
۲
ز زهد خشک ملولم،
 کجا ست باده ناب
که 
بوی باده
 مدامم
 دماغ 
تر 
دارد
خواجه 
در این بیت غزل،
از
سویی
دوئالیسم خشک و تر
را
توسعه می دهد
و
از
سوی دیگر
دوئالیسم زهد و می
را.
 
می
در
قاموس خواجه
بر خلاف زهد خشک (خشک اندیشی، فاناتیسم)،
مغز آدمی
را
تازگی و طراوت می بخشد.
 
چگونه؟
 
۳
 ز باده هیچت اگر نیست این نه بس
 که 
تو 
را
دمی ز وسوسه عقل بی‌خبر دارد؟
 
جواب سؤال ما
را
خواجه
در
این بیت غزل
درجا 
می دهد:
می آدمی را خر می کند و از عقل وسوسه گر (ابلیس) بی خبر.
 
بدین طریق
به
زعم خواجه
دماغ آدمی
(مغز و یا بینی آدمی)
تر و تازه و طراوتمند می شود.
 
این به چه معنی است؟
 
۴
این
بدان معنی است
که
خواجه
توان تحلیل علمی و تجربی زهد 
را
ندارد
و
یا
تمایل به تحلیل علمی و تجربی زهد
ندارد.
 
خواجه
در
مقابل زهد خشک
(خشک اندیشی، فاناتیسم کور)
 
نه
خوداندیشی
را
 
نه
خردگرایی
(راسیونالیسم)
را
 
نه
واقع بینی گرایی
(رئالیسم)
را
 
بلکه
می خواری
را
قرار می دهد.
 
الترناتیو (بدیل) خواجه برای زهد خشک، می است.
 
لاابالیگری
خریت
غفلت
در
اثر می
است.
 
به 
همین دلیل
می توان گفت
که
مکتب فکری خواجه
مکتب لات پروری
است.
 
زباله پروری
است.
 
مرید خواجه
از
چاله مذهبی در می آید 
و
به
چاه لومپنی
می افتد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر