بوسیدن لب ساقی و جام می
بهتر
از
بوسیدن دست زاهدان ریاکار
است.
محتوای مهم دیوان خواجه
انتقاد بی رحمانه و بی امان
از
اصحاب طریقت و تصوف و عرفان
و
زهد فروشی و زاهدان
است.
خود خواجه
بی کمترین تردید
زاهدی
است.
خواجه
تحصیلات فقهی داشته و قرآن کریم را ازبر دانسته است.
اصحاب طریقت و تصوف و عرفان
در
قرون وسطای فئودالی در جهان
اوپوزیسیون ضد فئودالی
را
تشکیل داده اند.
اوپوزیسیون خردستیز ضد فئودالی
بوده اند.
خردگرایی
را
تخطئه کرده اند.
پای استدلالیان (خردگرایان)
را
چوبین و بی تمکین
دانسته اند.
مخالفت ایده ئولوژیکی خواجه
به
مثابه ایده ئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
با
این دار و دسته
طبیعی، منطقی و قابل فهم
است.
سؤال
از
دیرباز
برای ما
ماهیت طبقاتی زاهدان ریاکار
و
یا
زهدفروشان
و
علمای بی عمل
است.
۲
مبوس
جز لب ساقی و جام می
حافظ
که
دست زهدفروشان
خطا ست
بوسیدن
بهتر
است
که
این
دسته از زاهدان و فقها و علما
را
در
دیوان خواجه
حتی الامکان
ردیابی و ارزیابی کنیم.
۳
مفاهیم زهد و زهدفروش
در
دیوان حافظ
۱
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
۲
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
۳
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بیخبر دارد
۴
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد
۵
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
۶
ز خانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد
۷
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
۸
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید
۹
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش
زهد گران که شاهد و ساقی نمیخرند
در حلقه چمن به نسیم بهار بخش
۱۰
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
۱۱
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه مستی و رندی نرود از پیشم
زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم
۱۲
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
۱۳
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
۱۴
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستی است
حافظا
حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
۱۵
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
۱۶
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
نمیکند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
۱۷
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
۱۸
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
۱۹
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلودهست
مگر از مذهب این طایفه بازآمدهای
۲۰
بده جام می و از جم مکن یاد
که میداند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
۲۱
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
۲۲
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
۴
مفهوم زاهد
در
شعر حافظ
۱
به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
۲
صوفی بیا که آینه صافی است جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
۳
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر