اهمیت و نقش مارکسیسم
در رهاسازیِ طبقهٔ کارگر و ستمدیدگان در دوران ما
دکتر محمد امیدوار
سخنگوی کمیته مرکزی حزب توده ایران
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
هدف بنیادی سوسیالیسم
از
دید مارکس و انگلس،
تحقق آزادی انسان و خودمختاری فردی بود.
بهویژه،
رهایی
از احساس بیگانگیای که به شکل مناسبات اجتماعی،
و
نیز کمبودهای مادّی،
بهاجبار به افراد تحمیل شده،
که
در
آن
شخص صرفاً برای زنده ماندن مجبور
است که وارد فعالیتهایی معیّن بشود.
این دعاوی حریف
را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم
و
با
تحلیل آن
به
این تأمل
خاتمه می بخشیم:
۱
معلوم
نیست
که
منظور حریف از مفاهیم سوسیالیسم، آزادی و خودمختاری چیست
و
ضمنا
چگونه به این نظر رسیده است.
این جمله حریف
اما
هم
از
بیسوادی ایده ـ تاریخی حریف
و
هم
از
بینش سوبژکتیویستی او
پرده بر می دارد:
حریف
خیال می کند
که
سوسیالیسم
اختراع مارکس
است
و
توسط
مارکس
تماتیزه شده است.
حریف نمی داند
که
یکی از منابع مارکسیسم
سوسیالیسم اوتپیکی
(با نمایندگان بزرگ زحمتکشی از قبیل فوریه و اون و سن سیمون و غیره)
بوده است
و
مارکس و انگلس
آنها
را
به
مثابه نمایندگان سوسیالیسم و کمونیسم
به
رسمیت می شناسند.
عنوان سوسیالیسم علمی
به
نیت مرزبندی با سوسیالیسم اوتوپیکی
انتخاب شده است.
سوسیالیسم علمی
ثمره نفی دیالک تیکی سوسیالیسم اوتوپیکی است.
مراجعه کنید
به
سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی
۲
حریف خیال می کند
که
مارکس و انگلس
سوسیالیسم
را
اختراع کرده اند
و
برای آن هدف بنیادی تعیین کرده اند.
از
حریف
چه پنهان
که
سوسیالیسم
ربطی به مارکس و این و آن
ندارد.
سوسیالیسم
فرماسیون اقتصادی مابعد کاپیتالیسم
است.
سوسیالیسم
به
صورت نطفه
در
رحم فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
رشد می کند
تا
پس از رسیدن به حد عینی
توسط قابله ای به نام انقلاب پرولتری
تولد یابد.
درست
به
همان سان
که
کاپیتالیسم
در
رحم فئودالیسم
به
صورت نطفه
رشد کرده
و
پس از رسیدن به حد عینی
توسط قابله انقلاب بورژوایی
تولد یافته است.
۳
حریف
احتمالا
بنابر جمله ای از کلاسیک های مارکسیسم
به
این هدف بنیادی سوسیالیسم
رسیده است:
کلاسیک ها
و
به
احتمال قوی
انگلس
جوامع ماقبل سوسیالیستی
را
ماقبل تاریخ
قلمداد می کند
و
سوسیالیسم
را
شروع تاریخ واقعی بشری
محسوب می دارد
و
از
خروج بشریت از خطه (رایش) جبر و ورود بشریت به خطه (رایش) اختیار
سخن می گوید.
حریف
به
احتمال قوی
همین سخن انگلس
را
به
مثابه «هدف بنیادی سوسیالیسم»
سرهم بندی می کند.
بعید
است
که
حریف
از
دلیل انگلس
در
این زمینه
با خبر باشد.
دلیل انگلس چیست؟
۴
خودمختاری
یعنی
استقلال.
استقلال
اولا
در
دیالک تیکی از استقلال و وابستگی
وجود دارد
و
نه
به
تنهایی.
هیچ چیز
به
تنهایی
وجود ندارد.
آزادی
هم
در
دیالک تیک ضرورت و آزادی
(جبر و اختیار)
وجود دارد.
خودمختاری
(استقلال)
ثانیا
در
دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی
(استقلال و سلسله مراتب)
وجود دارد.
به
همین دلایل
چسباندن فردی به خودمختاری
نشانه نادانی
است.
فرد
بی اعتنا به فرماسیون اقتصادی
فقط
در
دیالک تیک فرد و جامعه
می تواند وجود داشته باشد.
حتی
میمون
تنها
میمون
نیست
چه رسد به انسان تنها.
استقلال
(خودمختاری)
ثالثا
دیالک تیکی از استقلال نظری و استقلال عملی
است.
ضمنا
سوسیالیسم
در
فرآیندی طولانی
تشکیل می یابد
و
نه
یکشبه.
پس از ۷۰ سال سوسیالیسم در اتحاد شوروی و ۴۰ سال سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک
طبقه کارگر
هنوز
عاجز از تشخیص «هر» از «بر»
است
و
تمایلات فاشیستی و خارجی ستیزی
از
خود
نشان می دهد.
روشنگری علمی و انقلابی
روند عرقریز شکیبمند و کمرشکنی
است.
بقیه
دعاو حریف
به
زحمت تحلیل نمی ارزند.
حریف دچار فقر مفهومی و فلسفی است.
پایان
را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم
و
با
تحلیل آن
به
این تأمل
خاتمه می بخشیم:
۱
هدف بنیادی سوسیالیسم
از
دید مارکس و انگلس،
تحقق آزادی انسان و خودمختاری فردی بود.
معلوم
نیست
که
منظور حریف از مفاهیم سوسیالیسم، آزادی و خودمختاری چیست
و
ضمنا
چگونه به این نظر رسیده است.
این جمله حریف
اما
هم
از
بیسوادی ایده ـ تاریخی حریف
و
هم
از
بینش سوبژکتیویستی او
پرده بر می دارد:
حریف
خیال می کند
که
سوسیالیسم
اختراع مارکس
است
و
توسط
مارکس
تماتیزه شده است.
حریف نمی داند
که
یکی از منابع مارکسیسم
سوسیالیسم اوتپیکی
(با نمایندگان بزرگ زحمتکشی از قبیل فوریه و اون و سن سیمون و غیره)
بوده است
و
مارکس و انگلس
آنها
را
به
مثابه نمایندگان سوسیالیسم و کمونیسم
به
رسمیت می شناسند.
عنوان سوسیالیسم علمی
به
نیت مرزبندی با سوسیالیسم اوتوپیکی
انتخاب شده است.
سوسیالیسم علمی
ثمره نفی دیالک تیکی سوسیالیسم اوتوپیکی است.
مراجعه کنید
به
سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی
۲
هدف بنیادی سوسیالیسم
از
دید مارکس و انگلس،
تحقق آزادی انسان و خودمختاری فردی بود.
حریف خیال می کند
که
مارکس و انگلس
سوسیالیسم
را
اختراع کرده اند
و
برای آن هدف بنیادی تعیین کرده اند.
از
حریف
چه پنهان
که
سوسیالیسم
ربطی به مارکس و این و آن
ندارد.
سوسیالیسم
فرماسیون اقتصادی مابعد کاپیتالیسم
است.
سوسیالیسم
به
صورت نطفه
در
رحم فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
رشد می کند
تا
پس از رسیدن به حد عینی
توسط قابله ای به نام انقلاب پرولتری
تولد یابد.
درست
به
همان سان
که
کاپیتالیسم
در
رحم فئودالیسم
به
صورت نطفه
رشد کرده
و
پس از رسیدن به حد عینی
توسط قابله انقلاب بورژوایی
تولد یافته است.
۳
هدف بنیادی سوسیالیسم
از
دید مارکس و انگلس،
تحقق آزادی انسان و خودمختاری فردی بود.
حریف
احتمالا
بنابر جمله ای از کلاسیک های مارکسیسم
به
این هدف بنیادی سوسیالیسم
رسیده است:
کلاسیک ها
و
به
احتمال قوی
انگلس
جوامع ماقبل سوسیالیستی
را
ماقبل تاریخ
قلمداد می کند
و
سوسیالیسم
را
شروع تاریخ واقعی بشری
محسوب می دارد
و
از
خروج بشریت از خطه (رایش) جبر و ورود بشریت به خطه (رایش) اختیار
سخن می گوید.
حریف
به
احتمال قوی
همین سخن انگلس
را
به
مثابه «هدف بنیادی سوسیالیسم»
سرهم بندی می کند.
بعید
است
که
حریف
از
دلیل انگلس
در
این زمینه
با خبر باشد.
دلیل انگلس چیست؟
۴
هدف بنیادی سوسیالیسم
از
دید مارکس و انگلس،
تحقق آزادی انسان و خودمختاری فردی بود.
خودمختاری
یعنی
استقلال.
استقلال
اولا
در
دیالک تیکی از استقلال و وابستگی
وجود دارد
و
نه
به
تنهایی.
هیچ چیز
به
تنهایی
وجود ندارد.
آزادی
هم
در
دیالک تیک ضرورت و آزادی
(جبر و اختیار)
وجود دارد.
خودمختاری
(استقلال)
ثانیا
در
دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی
(استقلال و سلسله مراتب)
وجود دارد.
به
همین دلایل
چسباندن فردی به خودمختاری
نشانه نادانی
است.
فرد
بی اعتنا به فرماسیون اقتصادی
فقط
در
دیالک تیک فرد و جامعه
می تواند وجود داشته باشد.
حتی
میمون
تنها
میمون
نیست
چه رسد به انسان تنها.
استقلال
(خودمختاری)
ثالثا
دیالک تیکی از استقلال نظری و استقلال عملی
است.
ضمنا
سوسیالیسم
در
فرآیندی طولانی
تشکیل می یابد
و
نه
یکشبه.
پس از ۷۰ سال سوسیالیسم در اتحاد شوروی و ۴۰ سال سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک
طبقه کارگر
هنوز
عاجز از تشخیص «هر» از «بر»
است
و
تمایلات فاشیستی و خارجی ستیزی
از
خود
نشان می دهد.
روشنگری علمی و انقلابی
روند عرقریز شکیبمند و کمرشکنی
است.
بقیه
دعاو حریف
به
زحمت تحلیل نمی ارزند.
حریف دچار فقر مفهومی و فلسفی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر