تحلیل
از
میمحا نجار
آه
اگر
این خواب افسون بگسلد
از
ندامت
خارها در جان خلد
چشم هاتان باز خواهد شد ز خواب
سر فرو افکنده از شرم جواب
آن چه بود؟
آن دوست دشمن داشتن
سینه ها از کینه ها انباشتن
آن چه بود؟
آن جنگ و خون ها ریختن
آن زدن، آن کشتن، آن آویختن
معنی تحت اللفظی:
اگر
روزی
طلسم این خواب ناشی از سحر و جادو
گشوده شود،
از
فرط پشیمانی
خارها در جان های تان فرو خواهد خلید.
آنگاه
بیدار خواهید شد،
چشم باز خواهید کرد
و
از
شرم پاسخ به پرسش های زیر
سر افکنده خواهید گشت:
چرا
آن دوست را دشمن پنداشتیم
و
سینه های مان
را
از
کینه انباشتیم؟
چرا
با
اعضای حزب توده
به جنگ برخاستیم
و
خون شان را بر زمین ریختیم؟
چرا
آنها
را
در
شکنجه گاه های مان
آویختیم؟
شلاق شان زدیم
و
کشتیم؟
۱
چرا
با
اعضای حزب توده
به جنگ برخاستیم
و
خون شان را بر زمین ریختیم؟
سؤال دوم
که
به
زعم سایه ساده لوح،
ددان درنده جماران
از
خود
خواهند کرد
و
جوابی برای آن نخواهند یافت
و
سرافکنده خواهند گشت،
دلیل زجر و آزار و اعدام اعضای پارسا و پاکدامن حزب توده
است.
در این سؤال سرشته به توهم سایه
روانشناسی و جامعه شناسی ترحم انگیز سایه خرناسه می کشد.
سایه
از
مکانیسم های طبقاتی
در
ابنای بشر و جامعه بشری
خبر ندارد.
سایه
از
فرط ساده لوحی
خیال می کند
که
اعضای جامعه
مختار مطلق
اند.
مثلا
خمینی
مختار مطلق
است
و
تصمیم می گیرد
که
حزب توده
را
خرد و خمیر و خراب و نیست و نابود سازد.
سایه
از
جنب و جوش اجنه طبقاتی در اندرون اعضای جامعه
خبر ندارد.
محمد رضا شاه
باهوش تر از سایه بوده است.
او
در
مصاحبه ای
بدون رو دربایستی و تزویر و ریا
با
صراحت تام و تمام
به
تبعیت ناگزیر از فرامین اکید اجنه درونی
اعتراف می کند:
«من باید هم فرمان اعدام می دادم.»
خصومت خمینی و خامنه ای و کوسه و غیره
با
حزب توده و توده
دست خود آنها
نیست.
نفرت چرکین کوسه رفسجان
نسبت به دول سوسیالیستی
نفرتی عمیقا طبقاتی
است
و
نه
نفرتی سطحی و تصادفی و شخصی.
۲
چرا
با
اعضای حزب توده
به جنگ برخاستیم
و
خون شان را بر زمین ریختیم؟
ایراد اصلی
نه
در
جلاد جماران و اجامر مأمور و معذور زور و زجر
بلکه
در
اعضای خرفت و خر و کودن حزب توده بوده است
که
به عوض تحلیل طبقاتی اعضای جامعه
کورکورانه و خوشخیالانه
دنبال متحد برای جبهه خرافی ضد دیکتاتوری کذایی بوده اند
و
تیشه بر ریشه حزب توده فرود آورده اند.
تمرین تفکر مفهومی
تمرین تفکر فلسفی
برای حزب توده صرفنظر ناپذیر است.
۳
چرا
آنها
را
در
شکنجه گاه های مان
آویختیم؟
شلاق شان زدیم
و
کشتیم؟
این سؤال دیگر اجامر زجر و آزار جماران
به
زعم سایه ساده لوح
از
خویشتن خویش
خواهد بود.
سایه
خیال می کند
که
در
میدان پیکار طبقاتی
حلوا
قسمت می کنند.
در
کارزار طبقاتی
ترحمی
در بین نیست.
طبقه حاکمه انگل و استثمارگر و استحمارگر
طبیعی است
که
اعضای حزب توده
را
تحت شکنجه های ماورای طبیعی قرار دهد.
اراده آنها
را
در هم بشکند.
سران و سرداران توده
را
به توبه و تسلیم وادارد.
رسوا سازد
و
حاکمیت طبقاتی خود
را
تحکیم بخشد و توسعه دهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر