تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۵ ـ ۷)
ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین
تز ششم
۱
فویرباخ
موجود مذهبی
را
در
موجود انسانی
حل و منحل می کند.
مارکس
در
این جمله،
دیالک تیک ماده و روح
را
دیالک تیک وجود و شعور
را
دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
را
به شکل دیالک تیک موجود انسانی و موجود مذهبی بسط و تعمیم می دهد
تا
از
تخریب دیالک تیک توسط فویرباخ پرده بردارد.
انحلال موجو مذهبی (روح، شعور، شعور اجتماعی) در موجود انسانی (ماده، وجود، وجود اجتماعی)
به
معنی
انکار تضاد اقطاب دیالک تیکی
و
اثبات وحدت اقطاب دیالک تیکی
است.
یعنی
به
معنی تخریب دیالک تیک
است.
۲
مارکس
اینجا
فرق و تفاوت و تضاد ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم متافیزیکی
را
نشان می دهد.
انحلال روح در ماده (شعور در وجود، شعور اجتماعی در وجود اجتماعی) و یا موجود مذهبی در موجود انسانی
توسط فویرباخ
به
دلیل بیگانگی او با دیالک تیک
است.
فویرباخ
رابطه دیالک تیکی ماده و روح و یا موجود انسانی با موجود مذهبی
را
نمی بیند.
فویرباخ
نمی داند
که
روح (موجود مذهبی) انعکاس ماده (موجود انسانی) است
و
میان آندو
رابطه دیالک تیکی ناگسستنی وجود دارد.
انعکاس
خاصیت ماده
است.
موجود انسانی
نمی تواند
بدون شعور اجتماعی
وجود داشته باشد.
حتی
جمادات در یکدیگر منعکس می شوند،
چه رسد به موجودات انسانی.
۳
مارکس
در
این جمله
ضمنا
تعریف مارکسیستی از موجود انسانی
را
برای اولین بار
عرضه می دارد:
موجود انسانی
چیزی انتزاعی نیست تا چیز انتزاعی دیگری
یعنی
موجود مذهبی
در
آن انحلال پذیر باشد.
موجود انسانی
اصل
است
و
موجود مذهبی
عکس
است.
دیالک تیک اصل و عکس
۴
موجود انسانی
نتیجتا
فرد منفرد نهفته در قالب مجردی نیست.
چیست؟
۵
در
این جمله،
دیالک تیک ماده و روح
را
دیالک تیک وجود و شعور
را
دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
را
به شکل دیالک تیک موجود انسانی و موجود مذهبی بسط و تعمیم می دهد
تا
از
تخریب دیالک تیک توسط فویرباخ پرده بردارد.
انحلال موجو مذهبی (روح، شعور، شعور اجتماعی) در موجود انسانی (ماده، وجود، وجود اجتماعی)
به
معنی
انکار تضاد اقطاب دیالک تیکی
و
اثبات وحدت اقطاب دیالک تیکی
است.
یعنی
به
معنی تخریب دیالک تیک
است.
۲
فویرباخ
موجود مذهبی
را
در
موجود انسانی
حل و منحل می کند.
مارکس
اینجا
فرق و تفاوت و تضاد ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم متافیزیکی
را
نشان می دهد.
انحلال روح در ماده (شعور در وجود، شعور اجتماعی در وجود اجتماعی) و یا موجود مذهبی در موجود انسانی
توسط فویرباخ
به
دلیل بیگانگی او با دیالک تیک
است.
فویرباخ
رابطه دیالک تیکی ماده و روح و یا موجود انسانی با موجود مذهبی
را
نمی بیند.
فویرباخ
نمی داند
که
روح (موجود مذهبی) انعکاس ماده (موجود انسانی) است
و
میان آندو
رابطه دیالک تیکی ناگسستنی وجود دارد.
انعکاس
خاصیت ماده
است.
موجود انسانی
نمی تواند
بدون شعور اجتماعی
وجود داشته باشد.
حتی
جمادات در یکدیگر منعکس می شوند،
چه رسد به موجودات انسانی.
۳
موجود انسانی
اما
قالب مجردی
(قالب انتزاعی و ابسترکتی)
نیست
که
حاوی فرد منفردی باشد.
مارکس
در
این جمله
ضمنا
تعریف مارکسیستی از موجود انسانی
را
برای اولین بار
عرضه می دارد:
موجود انسانی
چیزی انتزاعی نیست تا چیز انتزاعی دیگری
یعنی
موجود مذهبی
در
آن انحلال پذیر باشد.
موجود انسانی
اصل
است
و
موجود مذهبی
عکس
است.
دیالک تیک اصل و عکس
۴
موجود انسانی
اما
قالب مجردی
(قالب انتزاعی و ابسترکتی)
نیست
که
حاوی فرد منفردی باشد.
موجود انسانی
نتیجتا
فرد منفرد نهفته در قالب مجردی نیست.
چیست؟
۵
فرد انسانی
در
واقعیت خویش
ارکستری از مناسبات اجتماعی (جامعه ای)
است.
ارکستر
(آنسامبل)
کل متشکل از اجزای سازمان یافته
است.
اجزایی
که
هر کدام ساز سازمانیافته و قانونمند خاص خود را می زنند
و
از
مجموعه سازهای مجموعه اجزاء
آهنگ واحدی
تشکیل می یابد.
فرد انسانی
در
واقعیت خویش
از
این
قرار
است.
این
اما
به
چه معنی
است؟
اجزاء این فرد انسانی ارکسترگونه
چیستند
که
جمعا
فردیت فرد انسانی
را
تشکیل می دهند؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر